𝐏𝐀𝐑𝐓 3

4.5K 761 769
                                    

حمایت کنید!
ووت و کامنتِ همراهِ متنِ داستان فراموش نشه!!

5,7 کلمه[هزار]

توی کانالم پارت به پارت تلگرافش رو میذارم...وَ همچنین اسپویل : THV_CO

کامنتِ "خسته نباشید و مرسی بابت آپلود و عالیه" ، دلگرم کننده ست ولی مطمئن باشید من خسته نمیشم از اینکه مینویسم...اگه دیگه خیلی خسته باشم ،زمانی خستگیم در میره که توی روند داستان نظر بدید!

*

پسرِ کوچَک‌تر دست‌های لرزانَش رو به گردنِ کُلفتِ مَرد رسوند و محکم به گوشتِ تَنِش چنگ انداخت تا بلکه از حسِ لب های آلفا خلاص بشود تا بتونه نفس بگیرد اما بی فایده بود چرا که انگار قرار نبود آن آلفا سیراب بشود و عقب بکشد!

چشم‌های اَشک‌آلودَش رو نبسته بود چرا که اعتقاد داشت وقتی از صمیمِ قلب شخصی رو میبوسی، چشم‌هایَت رو میبندی تا عمیق‌تر احساس کنی و تمامِ هوش و حواست برای حجمِ لب‌های معشوقت باشد!

که چشم‌هایَت، به شئ دیگری جلب نشود...
در واقع حتی کَر میشوی و کور!

آلفا موهای شاهزاده رو رها کرد و با دو دست، کمرِ ظریفش رو اسیر کرد و اون تَنِ پرستیدنی رو به سمتِ تختِ خواب کشید اما وقتی تهیونگ متوجه این اتفاق شد، محکم با مُشت‌های کَم توانش به شونه‌های آلفا ضربه زد تا خلاص بشود.

وَ این اتفاق هَم افتاد.
جونگ‌گوک تَنِ شاهزاده رو، به روی تختِ خوابِ چوبی که با پارچه‌های ابریشمی و پَر های ارزشمند پوشیده شده بود؛ هُل داد..

شاهزاده‌ی اُمگا با شوک‌زدگی به آلفا چشم دوخت و پُشتِ دستش رو محکم با انزجار به روی لب‌های خیس شده‌اَش کشید و قطره‌های اَشک‌ رو از روی صورتِ کبود‌ شده‌اَش پاک کرد.

_به چه جراتی من‌ رو بوسیدی؟

آلفا که از پاک کردنِ ردِ بوسه‌هایَش از روی لب‌های اُمگا عصبی شده بود، اَبروی بالا انداخت و با نیشخندی که انگار بخشی از صورتِ مَردانه‌اَش بود؛ گفت:

_جرات برای من معنا نداره وقتی تو اُمگای منی...وقتی مالِ منی باید بوسه رو طلب کنم؟

پسرک که از قدم‌های آلفا به طرفِ تخت وحشت زده شده بود، بدنِ کرخت شده‌اَش رو به عقب کشید و با لحنی که گستاخ به نظر می‌رسید، غرید:

_من قبل از اینکه اُمگای تو باشم، شاهزاده کشور به حساب میام...رفتارِ تو بی ادبانه بود!

𝐑𝐞𝐯𝐞𝐧𝐨𝐮𝐬 𝐖𝐨𝐥𝐟 | 𝐊𝐕Where stories live. Discover now