+حرف هیونگ رو تکرار نکن یول، خوبم.

بال سفید حوله کوچکتر رو روی موهاش کشید و در همون حین گفت:

-اگر پرتم کرد پایین چی؟

سهون خنده کوچیکی به لحن بامزه بال سفید کرد و با کمی خم شدن و گفت:

+خودم نجاتت میدم عیب نداره.

سکوت برای چند ثانیه توی اتاق حاکم شد تا اینکه سهون دوباره سوالی که دوبار بی جواب مونده بود رو پرسید.

+هیونگ نیومد؟

بال سفید حوله رو بی حرکت روی موهای خشک شده اش گذاشت و جواب سوال رو به سادگی و بدون گفتن هیچ جزئیاتی داد:

-توی سازمان بود، گفت من زودتر بیام، با بال سفید ارشد... جلسه داشت.

ابرو های بال سیاه کمی بالا پرید. بال سفید ارشد؟ دختری که با اعتماد به نفس زیاد، چند باری در جلسات اعضای سازمان جلوی همه به سهون تیکه انداخته بود...

حس تمسخرش به این دلیل که خودش بال سفید ارشد سازمان و سهون فقط مسئول رسیدگی به بالدار هایی که حتی هنوز تثبیت نشده بودند. سهون اما هربار دختر رو نادیده گرفته بود، انقدر پرو بود که بخواد به برادر فرمانروا و دومین بالدار قدرتمند سرزمین همچین اهانتی بکنه و سهون آدمی نبود که جوابی برای این دسته از بالدار ها داشته باشه؛ و حالا اون دختر با بکهیون چیکار داشت؟

+در چه مورد؟

بال سفید سرش رو به چپ و راست به نشونه ندونستن تکون داد، تا حدودی میدونست و ترجیح میداد از زیر جواب دادن در بره. ترجیح میداد بال سیاه کسی باشه که به برادر کوچکترش توضیح میده و خودش کسی باشه که از اتاق بیرون میره و چیزی نبینه. حالا که جنین تشکیل شده بود، کل افراد سرزمین از این واقعه خبردار میشدند و بال سفید امیدوار بود تمام قضایا مربوط به این خبر باشه. خبر باردار شدن برادر فرمانروا، دومین بال سیاه سرزمین!

بکهیون حتی در مورد نامه ای که خونده بود حرفی نزده بود و بال سفید ساده لوحانه دوست داشت فکر کنه اون نامه به این ملاقات یکهویی ربط داشته. خوشبختانه با باز شدن در اتاق نتونست جوابی بده و بال سیاه بزرگتر، با مو و بال هایی که آب ازشون چکه میکرد وارد اتاق شد.

بکهیون خیس تر از چانیول بود، پس بارون شدت گرفته بود.

بال سیاه به محض دیدن سهونی که پشت معاونش با یک حوله در دست ایستاده بود، بدون توجه به وضعیت خیس و لرز پشت کمرش که به خاطر بال های کاملا خیسش بود، غرید:

-کی بهت اجازه داده اینکار رو بکنی؟ بهت گفتم سرپا نباش...

+هیونگ...

صدای بی حوصله سهون از حساسیت بیش از حد هیونگش قطع شد و نگاه خشمگین بال سیاه این بار بال سفیدی رو نشونه گرفت که رنگ صورتش هم مثل بال هاش شده بود. فرمانرای خیس از خشک ترسناک تر بود حتی.

The Last Red WingWhere stories live. Discover now