Part⁷🎄

42 7 5
                                    

کیم نامجون آبمیوه ای روی میز جلوی جیمین گذاشت
این بار انگوره!
جیمین ابمیوه رو برداشت و با دیدن طعم انگور خجالتی کشید و گفت: من واقعا با هیچی مشکلی نداشتم!
اگه چیزیه که با مشت بهش کوبیدی..پس بنظرم باهاش مشکل داری! نامجون گفت
جیمین خنده ریزی کرد
ببخشید.باید اول ازت میپرسیدم...ولی ففط میخواستم چیزایی رو که دوست دارم با کسایی که دوست دارم تقسیم کنم... و اینجوری شد که پیش داوری کردم
میفهمم..مامان منم مدام برام نارنگی میفرسته چون عاشقشونه!
نامجون تکخندی زد و ادامه داد: موسیقی متن جدیدت رو خوندم...
با شنیدن همین جمله استرس و نگرانی تو چشما جیمین خونده میشد اون حس رد شدن و هول شدگی که نامجون بهش گفت: چرا هر بار اینقدر نگران میشی؟
اوه..شاید چون کسیم که داره مورد ارزیابی قرار میگیره!
کسی که ارزیابی میکنه اینو درک نمیکنه!
نامجون در جوابش گفت: تو کارت عالی بوده.. و داری بهترم میشی!
خنده ای رو لبای جیمین نشست
فردا چیکاره ای؟
فردا؟
قراره فردا عصر با جی کی ملاقات کنم خوبه که شما دو نفر قبل از ضبط باهم آشنا بشین
اگر وقتت آزاده برای شام فردا بهمون بپیوند
جیمین ک هنوز شوکه بود باشه ای گفت
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

*در رستوران زوج متاهل*
صدای جیغشون کل اون کلبه کوچیکو برداشته بود
جیسووو فریاااد میزد جیمین رو میز میکوبیدد
که صدای جین در اومد: خدایاا.. داری به چی میکوبی؟
ازین بابت معذرت میخام از مشتری هاش عذرخاهی کرد
جیسو ذوق زده پرسید:دیدن جی کی؟ تو؟
جیمین ک از خوشحالی در پوستش نمی گنجید گفت:آرهه میتونم با هر هنرمندی...ملاقات کنم
دستای جیسو رو گرفت اونی اونی میکرد
وای خدایااا جیمینااا خ برات خوشحالم
خیلی استرس دارم نونا
عزیزم یکم دنده کوتاه طعم دار شده براش بیار تا بتونه آروم بشه!
جین همونطور ک مکگولی رو برمیداشت ب جیمین گفت: جیمین،آروم باش و یکم بنوش جیمین هومی کرد
جیسو بطریو برداشت ...بهترین دوستت توی این شب به یاد موندنی کجاست؟
تهیونگ؟
آره
هنوز بهش چیزی نگفتم!
چرا؟
جیمین مکثی کرد و یهو گفت: اونی..چندسال با جین هیونگ دوست بودی؟
خب بزار ببینم..پونزده سال.. و هشت ساله که ازدواج کردیم! نگاهی ب جین ک مشغول خورد کردن سبزی بود انداخت و ادامه داد:ایش،یه مدت منزجر کننده خیلی طولانی!
جین چشم چرخوند براش و دوتایی بهم خندیدن
چجوری با کسی که ۱۵ سال باهاش دوست بودی ازدواج کردی؟
وقتی که از کسی حامله بشی باهاش ازدواج میکنی!
خب همین...چحوری از دوستت حامله میشی؟
جین ظرف غذارو جلوی جیمین گذاشت و گفت: جیمینا.. اول،یه اتاق میگیرین...و بعد خودتو از همیشه تمیزتر میکنی!
جیسو ایشی کرد
جین ادامه داد: پسش میگیرم وقتی برای شستن خودت نداری!
جیسو گفت چرا که نه؟ دشمن امروز میتونه دوست فردا باشه...میشه صبح نسبت به بهم بی تفاوت بود و عصر عاشق شد!
جین هم تایید میکرد حرفای زن خنگولش رو
جیمین ک با دقت به حرفاشون گوش میکرد به فکر فرو رفته بود:که اینطور
جین:ولی حالا چرا میپرسی؟ تهیونگ گفته دوستت داره؟
نگاهی ب جین و بعد جیسو انداخت
جیسو : چی؟ پس بالاخره بهت گفت؟ چه عالییی!
بهم اعتراف نکرده! چی شد؟ شما دوتا میدونستین؟
جین ک شوکه شد گفت: چی؟ تو تازه فهمیدی؟چطور نمیدونستی؟
جیسو آهی کشید و ادامه داد:فقط با طرز نگاهش بهت میتونی بفهمی ما همه مون میدونستیم! چاپستیک جلوش رو برداشت ...حتی چاپستیک های اینجا هم میدونن فقط تویی که خبر نداشتی!
جیمین ماتم زده نگاهشون میکرد
جین ادامه داد: این فرصت خوبی برای توعه که شروع کنی به فکر کردن بهش.. کیم تهیونگ خوش قیافه اس..
جیسو:درسته
مورد خوبیه
جیسو:درسته
همچین پسری کم هست!
جیسو:درسته
جیمین گفت: درست میگی..واقعا لنگه تهیونگ کمه!
اگه اشتباهی بره رو یه مورچه تمام روز حس بدی داره..و تمام زمستون رو به نگرانی برای گربه های خیابونی توی دنیا میگذرونه..هردفعه نودل سرد میخوریم همیشه تخم مرغش رو میده من،میدونی؟
چون تخم مرغ آبپز دوست دارم
جیسو از حسادت اهمی کرد و ب شوهرش نگاه کرد
جین گفت: من تخم مرغ دوست دارم،بهت نمیدم!
جیسو ایشی کرد
جیمین ادامه داد:دو سوم زندگیم رو با همچین مردی گذروندم...و این..باعث میشه ناراحت شم..و بترسم!
میترسم که نکنه به تهیونگ صدمه بزنم
نمیتونم ریسک صدمه زدن به تهیونگ رو به جون بخرم..
چون خیلی برام ارزش داره :)
سکوتی بینشون شکل گرفته بود جیمین قشنگ حرف میزد خیلی قشنگ این نشونه علاقه و وابستگیش به تهیونگ بود..
🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶

CHRISTMAS TREE // VMINWhere stories live. Discover now