کیم نامجون همینجور ک ب سمت یخچال دفترش میرفت تا طبق معمول از اون آبمیوه های با طعم نارنگی ب جیمیم بده رو ب اون دوتا کله پوک گفت:
اوه ببخشید ک قرارت رو بهم زدم..
جیمین کپ کرده از حرفش:نه ما سر قرار نبودیم!
پشت تهیونگ میزد با صدای بلندش هی میگفت فقط دوستمه،بهترین دوستم
خب غ از این هم نبود چون جیمین از علاقه تهیونگ ب خودش بی خبر بود
اون به من تو ساخت شعرهام کمک میکنه چون منو بهتر از خودم میشناسه!
نامجون درحالیکه ابمیوه با طعم انگور رو جلوی تهیونگ و با طعم نارنگی مورد علاقه خودش رو طبق معمول جلوی جیمین میذاشت همینطور به حرفای جیمین گوش میداد
جیمین تشکر کرد و طبق معمول شروع ک ب تعریف الکی از ابمیوه ش:آخرین بار واقعا خوشمزه بودنامجون با لبخند ب نشانه تاکید : قسمت آغازین نسخه آزمایشی تغییر کرده برای همینم بخش احساسی پروفایل...
مال خودت رو بده بهم! تهیونگ با عوض کردن ابمیوه خودش با جیمین گفت
جیمین متعجب از حرکت مسخره دوستش ب سمتش برگشت
تهیونگ با لبخند مضحک واری:تو نارنگی دوست نداری،اینو بخور!
نامجون چشماش گرد شده بود از چیزی ک شنیده بودتهیونگ ادامه داد ، از نارنگی حالش بهم میخوره! پدر مادرش اونارو از ججو میفرستن..
نامجون تازه فهمیده بود اوضاع چیه
جیمین تک خندی زد و زیرزبونی ب تهیونگ گفت
چی میگی؟ من عاشق نارنگیم!
این حرف جیمین ینی تهیونگ دهنتو ببند تا نکشتمتولی تو بهم گفتی فقط با دیدن نارنگی باعث میشه بخای بالا بیاری..بعدش حتی یکی رو با مشت کوبیدی!
کی اینکارو کردم؟
جیمین شوکه شده بود از حرفای تهیونگ
اون اکثر اوقات ساکت و کم حرف بود اما الان ن تنها خیلی حرف میزد بلکه از خودش هم چیزی در میاوردواقعا؟ ببخشید باید. بهم میگفتی که دوست نداری
قهوه دوست داری؟
نه نه مشکلی نیست...آب نارنگی خوبه! ابمیوه نارنگی رو از تهیونگ گرفت و ب سمتش برگشت: برو بیرون بمون
برو ب ی کافه یا ی چیز دیگه!
نه مشکلی نیست،نگران من نباش! با لبخند حرصی مسخره حرفاشو رو ب جیمین ک الان ب شدت عصبی شده بود میزد و دوباره آبمیوه نارنگی رو از دست جیمین چنگ زد
لطفا به کارتون ادامه بدین :)
باشه
جیمین ک غرق کارش شده بود: یعنی در آخر اون مرد از زن دست میکشه؟
باید احساسش رو توی بخش اصلی آهنگمنتقل کنیم؟
ولی صدای دو قدمی کنارش تمرکزشو بهم میریخت
تهیونگ ک شیطونیش گل کرده بود و مثل اسکلا با تقه زدن ب ته بطری ابمیوه الودگی صوتی ایجاد میکرد واقعا براش عجیب بود
نامجون ادامه داد: حرف زدن از "تسلیم شدن" یکم زیادی منفی بنظر میاد... پس این مرد نمیخاد به خاطر زن تعادل رو بهم بریزه.. فقط خیلی اروم ولش میکنه و میره! فکر میکنم این باید نکته اصلی ما باشه!
جیمین دقیق نمیتونست درک کنه و مضطرب شده بود
میدونی..مثل اینکه داری رهاش میکنی ولی این کار رو داوطلبانه انجام نمیدی ..
آهان!
تهیونگ فقط زل زده بود به نامجون بدون اینکه ب ی کلام از حرفاشون گوش کنه
YOU ARE READING
CHRISTMAS TREE // VMIN
Short Storyکیم تهیونگ یک عکاس تازه کاره که زیاد صحبت نمیکنه اما خیلی مهربون و خونگرمه و از طرفی پارک جیمین یک ترانه سراست.این دو نفر 15 ساله که دوست صمیمی همدیگه هستند. بنا به یک دلیل،جیمین و تهیونگ مجبور میشن در یک خونه مشترک به مدت دو هفته زندگی کنند و حالا...