بکهیون اما بی اهمیت به قلبی که از صدای سهون و جمله اش لرزیده بود دستش رو کشید و تلاش کرد تا هر چه زودتر از بار خارج بشه. "اون" نابود شده بود و بکهیون ایستاده تماشا کرده بود، علارغم تمایلش برای نجات دادنش!

اما سهون رو به هیچ وجه نمی تونست رها کنه. سهون رو به قیمت زندانی کردنش، از "اون" و سرنوشتی که بکهیون رو دیوانه و ناتوان می کرد دور نگه میداشت.

وقتی دست سهون با قدرت از دستش بیرون کشیده شد، با خشم برگشت و سهون زودتر به حرف اومد: هیونگ من دیدمش، صورتش پر از خون بود، اون از ما نیست که بتونه از خودش دفاع کنه، هیونگ میمیره اگر کاری نکنی.

سرمایی که از شنیدن "میمیره" تمام تنش رو در بر گرفت، مجبورش کرد برگرده و با صدای بلندی که می دونست غالب بر تمام صداهای توی بار هست، همه چیز و همه کس رو ساکت کرد.

سهون رو پشت سرش کشید و به افرادی که حالا دست از کتک کاری برداشته بودند و مرد خونین و بی جونی رو روی زمین رها کرده بودند نگاه کرد و با دیدن چهره مرد که زیر خون پنهان شده بود، آب دهانش رو قورت داد. باید اون رو هم مثل سهون نجات میداد و کاری نکرده بود. پشیمانی لحظه ای راحتش نمی گذاشت.

با صدایی که خشم ازش شعله می کشید، تمام بار رو خالی کرد و به پسری که همونجا بی حرکت افتاده بود و سهونی که حالا کنارش نشسته بود نگاه کرد. با غم از دیدن دوتا از عزیزترین افراد زندگیش بهشون نزدیک شد و با دیدن صورت و بدن زخمی پسر، تیر کشیدن سینه اش رو احساس کرد. دست سهون رو گرفت و از لمس کردنش مانعش کرد.

سهون با اشک به بکهیون نگاه کرد و بکهیون اجبارا از بار خارجش کرد. به چند نفری که جلوی بار ایستاده بودند و بال های سفید بزرگشون در سیاهی شب می درخشید با لایه غمی که روی صداش کشیده شده بود گفت: بیهوش شده، ببریدش خونه اش و درمانش کنید.

چند قدم دور شد و قبل از دیر شدن برگشت و رو به بال سفید هایی که به احترام حضور بکهیون هنوز جلوی در ایستاده بودن گفت: متوجه نشه از طرف من هستید، قبل از بهوش اومدنش برگردید.

سهون نمی فهمید چرا بکهیون در عین سنگدل بودنش برای هرکسی غیر از خودش، به این پسر توجهی این چنینی نشون میده. می دونست توجهی که خودش از بکهیون میگیره منحصر به فرد هست، اما توجهی که بکهیون به فرد مورد علاقه قلبش بعد از هیونگش هم نشون میداد هم، عجیب و منحصر به فرد بود.

از پنجره باز اتاق به عنوان میانبر استفاده کردند هر دو پر از فکر وارد اتاق سهون شدند. بکهیون چند دقیقه ای رو صرف قدم زدن و آروم تر کردن خشمش کرد و موفق نشده منفجر شد: بهت گفتم نزدیک اون بار نشو، نزدیک اون آدم نشو، از قصر خارج نشو، تاریخمون رو همیشه یادت باشه و سهون... تو همه رو نقض کردی.

سهون خسته از غر زدن و دستور دادن های بکهیون که می دونست دلیلی پشتشون هست و دلیل هیچکدوم رو تا به حال نفهمیده بود گفت: هیونگ، اگر یکبار بهم می گفتی دلیل همه اینا چیه، من گوش میدادم، وقتی نمیفهمم دلیلشون چیه، چرا باید بهت گوش بدم؟

بکهیون روی تخت نشست و بعد از کشیدن نفس عمیقی گفت: اون خطرناکه سهون، اون آدم برای تو خطرناکه.

سهون کلافه از جواب نگرفتن به دیوار تکیه داد و گفت:چرا برای من خطرناکه؟ اگر خطرناکه پس چرا نجاتش دادی؟ اون حتی بال هم نداره، هیونگ من یک بال سیاهم، اینو یادت رفته؟ من بعد از تو قوی ترینم.

بکهیون سرش رو به نشونه تایید تکون داد و حقایقی که خیلی سال بود گمشده بود و مجبور بود تظاهر به ندونستن بکنه رو توی ذهن عقب روند و با عجز به خاطر حرف گوش نکردن سهون گفت: اون بی بال هست، ولی سهون اون... تو فقط نزدیکش نشو، انقدر سخته به این حرفم گوش کنی؟

بکهیون می خواست بگه، بگه و با گفتنش سهون رو متوجه خطرناکی اون پسر بکنه و همه رو نجات بده، اما می دونست عواقب گفتن خیلی بیشتر از نگفتن هست، با نگفتن فقط باید سهون رو کنترل می کرد، اما با برملا کردن همه چیز، بکهیون هیچ چیز و هیچکس رو نمی تونست کنترل بکنه.

سهون ناامید شده از دوباره جواب نگرفتن و حرف نزدن بکهیون، پنجره رو باز کرد و قبل از پریدن گفت: هیونگ، اون در صورتی میتونه به من آسیب بزنه که بال قرمز باشه که قوی تر از هر کسی توی تمام تاریخ هست، توی کتاب تاریخی که مجبورم کردی چند بار بخونمش، میگه اونا خیلی وقته توی شورش از بین رفتن، همشون! اون پسر فقط یک بی بال مست توی بار هست، من بعد از تو قوی ترینم، انقدر مثل بچگی هام نگرانم نباش.

بکهیون در سکوت به پریدن سهون نگاه کرد و حرف هایی که باید می زد و اجبارا پشت لب هاش از بین برد، نمی تونست واقعیتی که کسی مایل به دونستنش نبود رو بگه و مجبور بود سهون رو از راه دیگه ای از کای، پسری که از اول بی گناه بود و بعد دردسر ساز و بعد آسیب دیده، دور کنه.

***

اولین پیش گفتار آخرین بال قرمز اینجاس.

بخونید و لذت ببرید. 

نظرهای قشنگتون کلی مایه دلگرمی من برای آپ کردنش هست.  

با لوگوی exist چیکار میکنید؟!

The Last Red WingWhere stories live. Discover now