قبل از شروع پارت بگم که ممنون واسهی نظرای خوبتون. کلی انرژی بهم دادین و پارت جدید هم تقدیم شما خوشگلا ❤
~~~~~~~~~~شترق!
این دومین لیوانی بود که جیمین امروز میشکست. تهیونگ چشماشو چرخوند و با خوشرویی صورت حساب مشتری رو خساب کرد و بلافاصله به آشپزخونه رفت تا جیمین رو پیدا کنه.
× پارک فاکینگ جیمین! از این ست فقط شیش تا لیوان داشتیم احمق
جیمین دستی توی موهای قرمزش کشید و نفسشو بیرون داد. بدون اینکه حرفی بزنه، روی زمین نشست تا تیکههای شیشه رو جمع کنه و این سکوتش باعث تعجب تهیونگ شد. جیمین و سکوت؟ غیرممکنه!
× مراقب دستت باش
+ هستم
× آ ... خوبی؟
تهیونگ کمی بهش نزدیکتر شد و با احتیاط پرسید. جیمین هوفی کرد و سرشو به طرفین تکون داد و از جاش بلند شد تا خرده شیشهها رو دور بریزه.
× چی شده؟
+ امشب مهمون داریم. جشن افتتاح نمیدونم چیچی کوفتی با مشارکت دو خاندان مزخرف پارک و یه خر دیگه.
تهیونگ ابرویی بالا انداخت.
× بابات دوباره یه مرکز درمانی جدید ساخته؟
جیمین با حرص جواب مثبت داد.
+ اینش مهم نیس. مهمونی امشب واسه اینه که همکارش یه پسر آلفای جوون داره و میخوان با من آشناش کنن. انگشت فاکم توی تموم آلفاهای دنیا
رایحهی تلخ و تند قهوهی جیمین کل آشپزخونه رو پر کرده بود. تهیونگ دستشو با همدردی پشت جیمین بالا و پایین کرد و چیزی نگفت. جیمین مدام نفسهای عمیقی میکشید و مشخص بود چه فشار شدیدی رو داره تحمل میکنه. تهیونگ از پدر و مادر سختگیرش خبر داشت و میدونست دیر یا زود، قراره برای آیندهی جیمین تصمیم بگیرن. پسر موقرمز همیشه توی چنین مواقعی عصبی و درمونده میشد. درست مثل الان.
× از پسش برمیای چیم. فقط کافیه مثل همین الانت سگ و بداخلاق باشی تا هر آلفایی رو فراری بدی. میتونی گازشم بگیری حتی
جیمین چشماشو چرخوند و خندهی شلی کرد.
+ اگه مجبور شم واقعا گازش میگیرم. شاهرگشو
***
جیمین یه سیب از توی ظرف میوهای که خدمکارشون داشت میچید براشت، روی مبل لم داد و پاهاشو رو هم انداخت.
"پارک جیمین! مودب باش"
مادرش با هشدار گفت و بهش چشم غره رفت.
+ من همینم که هستم
تا خانم پارک خواست جوابی بده، پدرش درحالی که کت و شلوار طوسی و سفیدی پوشیده بود و داشت کرواتاش رو تنظیم میکرد، از روی پلهها پایین اومد.
![](https://img.wattpad.com/cover/315982956-288-k448792.jpg)
YOU ARE READING
He Is On My Nerves So Bad!
Fanfiction"اون بدجوری رو اعصابمه!" ■کامل شده■ کاپل: کوکمین ژانر: امگاورس، کمدی، فلاف، عاشقانه مقدمه: فقط کافیه بقیه بفهمن تو یه مهربون احمقی تا زود بپرن روت و ازت سو استفاده کنن! و خب ... جونگکوک اینو خوب میدونه ولی چرا زبون لعنتیش واسه "نه" گفتن به امگای م...