~• 3 •~

1.6K 297 35
                                    


با پاهایی که به خاطر ایستادن زیاد درد گرفته بود از روی تخت پایین اومد و چنگی به موهای قرمزش زد. لباشو روی هم فشار داد تا جلوی خمیازه‌اش رو بگیره و همون جور که راه می‌رفت، تیکه‌های پخش و پراکنده‌ی لباس‌هاشو از روی زمین برداشت.

پشتش رو به دختر روی تخت کرد، لباس و شلوارش رو پوشید و وقتی دید هنوز خوابه نفس راحتی کشید. سکس دیشبشون فوق‌العاده بود و جیمین حاضر بود خودش واسه قرار بعدی داوطلب شه اما اتفاقات بعدش نظرشو عوض کرد.

جیمین اصلا با افترکِیر و مراقبتای بعد سکس حال نمی‌کرد ... یعنی متنفر بود! خودش همیشه می‌دونست چقدر فوق‌العاده‌اس و نیازی به تعریف و تمجید بقیه نداشت و بقیه هم باید خودشون می‌فهمیدن که حتما کارشون اونقدر خوب بوده که فرصت هم‌خوابی با جیمین رو پیدا کردن دیگه! چرا انقدر جامعه خنگ و لوس شده بود؟

دوباره یاد گریه زاری‌ها و لوس‌بازیای دیشب دختر بعد رابطشون افتاد و چشماشو چرخوند. حتی یادآوریشم باعث میشد سردرد بگیره. واقعا باید اون گگ رو از توی کشوی کنار تخت در میاورد و تا ته توی حلق دختره می‌کرد تا ساکت شه ولی حیف که ادب و شعور دست و پاشو بسته. واقعا حیف.

اینجوری ام نبود که جیمین یه عوضی تمام عیار باشه. یه بار یه پوزیشن خیلی جدید رو داشت امتحان می‌کرد و تا یه ساعت بعدش کمر و گردن دختر رو ماساژ داده بود تا درد نکشه. به هر حال ... جیمین طرفدار تجربه‌های جدید با آدمای جدیده و معمولا بیشتر از دوبار با کسی ادامه‌اش نمیده چون ممکنه خونواده‌اش هم بفهمن و اون هیچ جوره حاضر نیست همچین ریسکی بکنه.

آروم آروم روی نوک انگشتای پاش توی اتاق راه می‌رفت و وسایلش رو جمع می‌کرد. نیم نگاهی به دختر که موهای مشکی و براقش جلوی صورتش ریخته بودن انداخت و پتوی سفید رنگ هتل رو تا روی شونه‌هاش بالا کشید.

+ خوشگلی. ولی زیاد حرف می‌زنی. حوصله ندارم

زیرلب زمزمه کرد و با این که دختر خواب بود اما بهش چشم غره رفت چون محض رضای خدا ... هنوز که یاد وراجی‌هاش میفتاد سرش درد می‌گرفت!
به محض اینکه از اتاق بیرون رفت گوشیش زنگ خورد.

+ فاک ... هیس هیس

اصلا واسش مهم نبود کی زنگ زده هر کی که بود جیمین ازش متنفر بود چون بدموقعی مزاحمش شده واسه همین صفحه گوشیشو قفل کرد و خم شد تا بند کفشاشو راحت و در آرامش ببنده و وقتی دوباره گوشیش زنگ خورد، چشماشو چرخوند و تماس رو وصل کرد و با کج کردن سرش، گوشی رو بین گوش و شونه‌اش گذاشت.

+ ها تهیونگ؟ هااا؟

× معلوم هست کجایی؟

جیمین بلند شد و سمت آسانسور رفت. نگاهی به ساعت مچیش انداخت و تو ذهنش دنبال یه دلیل قانع‌کننده می‌گشت.

He Is On My Nerves So Bad!Where stories live. Discover now