دوست جدید

102 38 0
                                    

#پارت۶
ووشیان از آب بیرون پرید بخاطر خفگی نفس نفس میزد.
همونطور که موهاشو خشک می‌کرد زیر لب ادامه داد:
ارباب آب ها ،محل فرمانروایی‌ هه فکر کردی منم مثل اون استادای احمق بهت احترام میذارم و حالا چی تو داری بهم میگی دل نازک؟ آفگا ؟جنسیت بهتری نبود روی من بزاری؟
بی حوصله ادامه داد: خب بلاخره این مراسم کذایی تموم شد فکر کنم تا الان‌ جیانگ چنگ برگشته باشه

وی ووشیان از محوطه خارج شد و به سمت حیاط اصلی قدم برداشت .
وقتی رسید تعداد زیادی تذهیبگر توی حیاط اصلی بودن
با چشماش دنبال جیانگ چنگ گشت در ردیف اول جلوی
هان فی ایستاده بود به سمتش رفت و روی شونش زد و گفت:
(چطوری جیانگ چنگ جنسیتت چی شد ؟
جیانگ چنگ با صدای آرام ولی خطرناکی در گوش ووشیان پچ زد:ووشیان قسم میخورم اگه همین الان دهنتو نبندی همینجا میکشمت .
ووشیان اما بیخیال گفت :آچنگ درست نیست اینطوری با من رفتار کنی ؟فکر کردی اگه من بکشی عمو جیانگ و خواهر چقدر از دستت عصبانی میشن ؟؟

جیانگ چنگ که انگار کمی آرام شده بود گفت:خیلی خب بعدا در مورد این موضوع هم حرف می‌زنیم
سعی کن کمتر حرف بزنی امروز بخاطر تو روزم به گند کشیده شد.

وی ووشیان بی حوصله ایستاده بود تا اون پیر عقب مونده تمام جنسیت ها رو بگه و بره که احساس کرد کسی داره صداش میزنه:
برادر ووشیان برادر ووشیان
وی ووشیان سرشو به سمت صاحب صدا کج کرد
صاحب صدا نسبتا قد خوبی داشت لباس قبیله نیه رو پوشیده بود و یک باد پزن داشت که روش طرح ققنوس کشیده بود
وی ووشیان این مردو نمی شناخت برای همین با آرنجش ضربه ای به پشت جیانگ چنگ زد و گفت [آچنگ اون پسره رو میشناسی؟]
جیانگ چنگ به سمت جایی که ووشیان گفته بود چرخید
با صدای آرومی جواب داد (اون برادر کوچکتر رهبر قبیله نیه است اسمشم (نیه هواسانگه)
ووشیان با لبخند جلو رفت(واو برادر هواسانگ چی شما رو به اینجا کشونده؟)

The fall of eternal loveWhere stories live. Discover now