#پارت ۴
ووی ووشیان پوزخندی کنج لب هایش نشاند
از اینجور استاد ها زیاد دیده بود و تنها راهی که اینجور استاد هارا رام میکرد تعریف از آثارشان بودوی ووشیان لبخند دندان نمایی زد و با لحن ساختگی شروع کرد به صحبت کردن:
استاد من واقعا متاسفم باید سعی کنم کتاب های شمارو بخونم و حفظ کنم میدونید استاد من هیچ وقت آداب تذهیب گری رو خوب یاد نگرفته بودم اما از وقتی شروع کردم به خواندن کتاب اصول تذهیب گری که شما نویسندش هستید خیلی چیزایی که قبلا نمیدونستم رو الان فهمیدمالانم اگه دید اومدم فقط بخاطر این بود که رفتم کتاب نکات مهم تذهیب گری که تازه نوشتید رو بخونم
میدونید استاد کتاب های خوبتون خیلی طول میکشه تا توی کل چین پخش بشه برای همین رفتم تا از همین شهر بخرمش و بخونمش بعد از اینکه خریدمش اینقدر محوش شدم که اصلا یادم رفت ساعت چنده استاد من واقعا طرفدار شمام
هان فی لبخند از خود راضی ای تحویل وی ووشیان داد و آویز یشمی وی ووشیان رو بهش تحویل داد
بالحن مغرورانه رو به وی ووشیان گفت :اگه میخواستی کتابام رو بخری میتونستی بیای پیش خودم اینطوری حتی میتونی امضام رو هم بگیری
چون طرفدار کتابامی ایندفعه ازت میگذرم الان که وارد مراسم شدی چون خیلی دیر کردی نمیتونی جفت واقعیت رو پیدا کنی حالا هم بهتره زودتر بریوی ووشیان احترام کوتاهی به هان فی کرد و از اونجا دور شد
توی دلش پوزخند صدادداری زد و با خودش گفت
یادم باشه بعدا از خواهر تشکر کنم که داشت کتاب های اون استاد پیرو بهم معرفی میکرد .هر چند وی ووشیان به حرف های خواهرش کامل گوش نداد ولی با این حافظه خراب وی ووشیان همین که اسم این دو کتاب این پیر خرفت رو یادش بود یعنی امروز شانس باهاش یار بود
YOU ARE READING
The fall of eternal love
Fanfictionشیچن رو به وانگجی با صدای آرومی پرسید:وانگجی من تو رو خیلی خوب میشناسم!بهم بگو ارباب وی برای تو دقیقا چیه؟ وانگجی محکم جواب داد:اون برام مثل یه عادته شیچن لبخند کوچکی زد و گفت:وانگجی اُنس گرفتن با یه عادت سخته ولی وقتی بهش عادت کنی رها کردنش سخته فر...