روز انتخاب جنسیت!!

234 53 5
                                    

#پارت ۱
همه استرس داشتند. بعضی ها می‌خواستند وانمود کنند که ترسی از جنسیتی که تا ساعتی دیگر روی آن ها خورده میشد ندارند . برخی آشکارا از استرس و نگرانی ناخن هایشان را به دندان می‌گرفتند افرادی دیگر خود می‌دانستند که چه در انتظار آن ها بود و جنسیتشان چه خواهد بود .اما در این جمع فقط دو نفر به چشم می آمدند که جنسیتشان برایشان مهم نبود
در میان افراد قبیله ها افراد معروف هم دیده  می‌شدند
}نیه هواسانگ_ون مائو _لان وانگجی_وی ووشیان_جیانگ چنگ_.....}
'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''
×آه خدای من وی ووشیان مراسم انتخاب جنسیت تا چند دقیقه دیگه شروع میشه ولی تو هنوز برنگشتی!!
...................................................
دو ساعت قبل اقامتگاه قبیله جیانگ:

وی ووشیان درو با لگد باز کرد با صدای بلندی گفت:جیانگ چنگ جیانگ چنگ

جیانگ چنگ با بیخیالی جواب داد:باز چه مرگت شده ؟داد و فریادت به گوش کل قبیله ها رسید خواهشا این چند روزی رو که اینجاییم آبروی قبیله جیانگ رو نگه دار

وی ووشیان : جیانگ چنگ تو واقعا با من بدجنسی من آبروی هیچ کسو تا آلان نبردم !
جیانگ چنگ سرشو توی دستاش گرفت و از میان دندان های چفت شدش غرید:بله درسته ارباب وی هیچ وقت آبروی کسی رو نمی‌برن‌ البته به غیر از آبروی خودش که در واقع همون آبروی قبیله جیانگه !!

وی ووشیان با حالت قهر سرشو برگردوند گفت:آچنگ تو واقعا در مورد من بی انصافی من هیچ وقت آبروی قبیله جیانگ رو نبردم من فقط همیشه یکم تفریح میکنم حالا اینکه از کی تفریح اسمش شده آبروی از دست رفته رو یکی باید به من بفهمونه؟!

جیانگ چنگ که می‌دانست این حرف ها هیچ وقت قرار نیست توی گوش های در بسته وی ووشیان فرو برود
با صدای نسبتا بلندی پرسید :خیلی خب برای چی اومدی به اتاقم؟

وی ووشیان با صورتی مظلوم گفت :میخوام برم بیرون شراب بخرم می‌گن  بوی شراب های منطقه هان آدمو مست میکنه خواستم بهت بگم که مثل دفعه قبل شبیه دیوونه ها دنبالم نگردی

جیانگ چنگ همونطور که با خنجرش روی تکه چوب خط مینداخت گفت :نه الان اجازه رفتن نداری دوساعت دیگه میخوان انتخاب جنسیت کنن اونوقت تو میخوای بری بیرون شراب بخری ووشیان تو چیزی به نام عقل هم داری؟

وی ووشیان با  لوسی گفت:جیانگ چنگ تا اون موقع بر میگردم قول میدم

جیانگ با لحن سردی گفت :نمیشه زیادم اصرار نکن  برو لباس  مراسم رو بپوش !

وی ووشیان که میدونست نقطه ضعف جیانگ چنگ چیه.
بهش نزدیک شد و گفت :آچنگ _آچنگ _آچنگ_آ چنگ_آ چنگ

جیانگ چنگ واقعا نمی‌دونست الان با یک بچه دو ساله دست و پنجه نرم میکنه یا یک مگس مزاحم که تا به خواسته اش نمی‌رسید دست از ویز ویز کردن برنمی‌داشت

جیانگ چنگ دستاشو بالا برد و سرشو میون دستاش گرفت و شروع کرد به ماساژ دادن در همون حالت رو کرد به سمت وی ووشیانی که هنوز دهنش بسته نشد بود و گفت :ا آشیان  زود برو و برگرد وای به حالت اگه دیر برگردی اون موقع باید تو کوچه و خیابون های شهر هان شبو بگذرونی

The fall of eternal loveΌπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα