چانیول عصبی با صدایی که کمی بالا رفته بود گفت و سمت بکهیون برگشت. مرد کوچیکتر فقط تونست نفس عمیقی بکشه و چند لحظه سکوت کنه. نمیتونست به چشمهای چان نگاه کنه. میدونست اشتباه کرده...
-معذرت خواهی تو احساسات افتضاح من رو از بین نمیبره. فقط حس عذاب وجدان خودت رو بهبود میبخشه. تو... تو خیلی خودخواهی بکهیون.
با عجز گفت و به بکهیونی نگاه کرد که سرش رو بالا میآورد تا به چشمهای درشتش خیره بشه.
-من... من یه دلیل لعنتی واسه اون کارم داشتم. میترسیدم... میترسیدم ناراحتت کنم.
-خب حدس بزن چی؟ ناراحتم کردی!
نقاش بلند قد توی صورتش غرید و بکهیون انگشتهای باریکش رو بین موهاش کشید.-این دو هفته ناراحتی تو در برابر ناراحتی و دردی که حین با من بودن احساس میکنی هیچه!
بکهیون هم متقابلا فریاد زد و باعث شد چانیول لبهاش رو روی هم فشار بده.
-من ازت بدم نمیاد چان. برعکس چیزی که فکر میکنی حتی بهت وابسته هم شدم. اما مجبور بودم اونکار رو انجام بدم. مجبور بودم چون من مناسب تو نیستم!
چانیول به بازوی مرد کوچیکتر چنگ زد.-حق نداری تنهایی همچین تصمیمی بگیری بیون بکهیون. من مشخص میکنم کی مناسبمه و کی نیست!
بکهیون پلکهاش رو روی هم فشار داد. میخواست اوضاع بینشون درست شه. میخواست برگردن به حالت قبل، تا نقاش مقابلش با لبخند باهاش حرف بزنه نه اینطوری...
یک دستش رو به شونه چانیول رسوند و درحالیکه روی پنجه پاهاش بلند میشد تا همقدش بشه لبهاش رو نرم روی لبهای درشت نقاش گذاشت.بوسهای گذرا اما آرامش بخش. این بوسه نچندان گرم نمیتونست سرمای این دو هفته رو از بین ببره اما برای شروع... شاید کافی بود.
درحالیکه سعی میکرد رو پاهاش بمونه نفس گرمش رو روی لبهای چان آزاد کرد و زمزمه کرد:
-حق با توعه... من متاسفم. ولی مطمئن باش... تو آدم خیلی خوبی هستی چان. هیچوقت فکر نکن که کسی از تو خوشش نمیاد. تو فوق العادهای و خیلیم مهربون...زمزمه آرومش باعث شد دست چانیول از بازوش به کمرش منتقل بشه و یه لبخند کوچیک گوشه لبهاش رو نقاشی کنه.
-پس... ما یعنی میتونیم... باهم باشیم؟
لحن چانیول شبیه پسر بچه هایی شده بود که سعی میکنن ذوق زدگیشون رو پنهان کنن.بکهیون هم لبخند زد و سرش رو عقب برد که بتونه به چشمهای درشت نقاش خیره بشه.
-فهمیدم که باید با ترسم رو به رو بشم و نمیخوام مثل یک بزدل عقب بکشم و تسلیم ترس هام بشم. پس احتمالا قراره تو دردسر بزرگی بیفتیم ولی من همیشه اهل ریسک کردن بودم.
![](https://img.wattpad.com/cover/314442012-288-k363798.jpg)
YOU ARE READING
⌞ Eternal Darkness ⌝
FantasyFiction ↬ تاریکی ابدی Couples ↬ Chanbaek, Kaihun Genre ↬ Supernatural, Romance, Angst, Smut NC ↬ +18 Auther ↬ Narcis ••━━━━━━━━━━━━━━•• ✶【 خلاصه داستان 】✶ ❧ Kaihun: کیم جونگین یه خونآشام مقرراتیه که درخواستی برای منبع تغذیه میده...چی میشه اگه پس...
❐↤ جرعه بیستم
Start from the beginning