part¹⁸: garnik

1K 169 36
                                    

یهو بخودت میایی عجیب غریبِ
ولی تو عاشقشی
-هوانگ هیونجین
~~~~~~
last night
Hyunjin

در حالی که پر حرفی های اصیل زاده مقابلم رو تحمل میکردم.

جام شراب بین دستم رو گردوندم، واقعا اگه هیونگ حالش خوب بود هیچوقت تو این مراسم حوصله سر بر شرکت نمیکردم.

با یادآوری امگای-هرزه- برادرم پوزخندی گوشه لبم نشست، فاک هنوز همون میزان عصبانیت تو وجودم نسبت بهش هست.

امگای که نزدیک یک هفته زیر شکنجه های من هنوز نفس میکشید یه اعجوبه بود.

حتی سوراخ کردن بدن اون زن با کُلت نازنینـم اون خشم درونم رو خاموش نمیکرد، اون امگا روح برادرش رو سوزونده بود وقطعا حالا دست ازسر گا یونگ بر نمیداشتم.

با اعلام حضور ولیعهد سرمو بلاخره بلند کردم تیز و برنده حرف اون الفای حراف رو قطع کردم، واقعا اعصاب هیچکسو نداشتم.

+اگه حرفات تموم شد، خوشحال میشم خفه شی!

گرگم امشب افسار پاره کرده، اون گرگ قطعا امشب کار دست هر دوتامون میداد.

با باز شدن در اصلی تالار و پخش شدن صدای قدمهاشون، گرگ لجباز من بلاخره سر بلندکرد، انگار میخواست شخص خاصی رو پیدا کنه.

شاید میخواست بتامون رو پیدا کنه!

درسته جفت من یک بتا بود، بتای عجیب غریب ولی دوست داشتنی، با یاد اوریش بازم لبخند کمرنگی روی لبم نشست.

همه توقع داشتن با خوی خونخواری که دارم جفت من یک خون خالص باشه ولی اون بتا بود.

کریستوفر بنگ، قبل از اینکه بخوام بیشتر توی خیالتم غرق بشم.

صدای امگاهای که راجب ولیعهد و همراهاش حرف میزدن کنجکاو شده نگاهمو بهشون دادم.

درست میدیدم یا داشتم توهم میزدم، در این حد درگیرش بودم که عطرش رو احساس نکردم؟

زمان زیادی گذشته اصلا منو یادش هست؟

برای کنترل کردن گرگ و عطر خودمو دستمو زیر میز مشت کردم، میدونستم پشت نقاب زدنش دلیل محکمی هست پس باید خودم رو کنترل میکردم.

چند ساعت بعد.

سری به عنوان سلام برای نگهبان های در ورودی تکون دادم محوطه رو دور زدم سمت درخت البالوی لیا نونا رفتم.

این درختها وقت مرگ یه نگهبان رشد میکنند، بستگی داره چه میوه ای باشه.

برای گو جونگین شی، پرتقال بود،" اولین و تنها ترین امگای مذکر نگهبان، ایشون نگهبان ملکه بودن. "

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 05 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂 𝑹𝒐𝒚𝒂𝒍Where stories live. Discover now