part¹¹:envy

1.2K 196 33
                                    

اب ریخته شده مجدد جمع نگردد ‌هرگز ‌.

~~~~~~~~~
Namjoon

همینطور که تخته ساشی بین دستم رو چک میکردم سمت سالن اصلی رفتم ، نبود پدر دلیلی بر این شده بود که ما شش نفر جایگزینش بشیم و البته حرف بشنویم !

کاری که ما با جونگکوک کرده بودیم چیزی نبود که حالا حالا ها فیصله اش خاتمه پیدا کنه ‌.

اروم قدمهام رو از تالار اصلی به اشپزخونه کج کردم ، صدای توطئه های چیده شده داشت حالمو بهم میزد .

نمیدونم جونگکوک چه چیز این قصر رو دوست داشت که همیشه نگاهش به این مکان بود .

با احساس عطر تند شده جین هیونگ همینجور که پشت سرش قرار گرفتم کمی عطرمو ازاد کردم .

نامجون : چیزی شده هیونگ ؟

دستی به موهاش کشید ، کلافگیش پیدا بود نمیدونم شاید دلیل حضورمون توی این قصره شایدم ، خاطرات ...

خاطره های که مثل زهر کشنده و مثل عسل برای ما شیرین هستند .

"+ منظره این بالکن رو دوست دارم هیونگ !
نگاهی به چشم‌ها و لبخند ارومش انداختم ، لبخندی به چشمای شفافش زدم ، معصومیت چشماش دیوونم میکنه .
-مگه چی داری مبینی کوکی ؟
لبخندش عریض شد
+یه قصر که از نظر من مثل خرابه ایه که از قلب های شکسته ساخته شده ، هومممم شایدم این زاده ذهن منه .
لبخند بزرگی زد "

و من ندیدم اشکهای دلتنگی امگای زیبام رو ، این همیشه یه علامت سوال میمونه .

جین : دارم کلافه میشم نامجون ، خاطرهاش داره عذابم میده خودم غرق کار میکنم یهو یادم میاد غذای مورد علاقه اش چیه ، هر امگای بهم نزدیک میشه صورت اون میاد جلوی چشمام  .

چرخید توی چشمهام نگاه کرد و من بودم که داشتم صدای گریه های برادر اصیلمو میشنیدم بدون اینکه بخواد قطره اشکی بریزه .

لبخندی زدم ، وضعیت خودم هم عادی نبود در واقع وضعیت هر شش نفر ما تا وقتی که اون رو سالم جلومون نبینیم خیلی اسفناک بهم ریخته اس خصوصا اینکه کوچیک ترین خبری ازش نداشتیم .

+مواد خام رسیدن هیونگ .

نمیتونستم اینجا برادرم رو دلداری بدم، اینجا جای نبود که من اجازه بدم غرور بردار اصیل زاده ام بشکنه ، خصوصا اینکه نگاه همه کفتارهای پیر به ماست .

لبخندی زد دوباره چرخید خودش رو مشغول کرد ، از اشپز خونه اومدم بیرون بسپت اشپزخونه دوم قصر که مخصوص شیرینی پختن بود رفتم .

با دیدن جیمین خیلی جدی داشت به اونها دستور میداد به در تکیه داده نگاهش کردم ‌.

جیمین:هیونگ بیا اینو بچش بگو مزه اش چطوره ؟

𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂 𝑹𝒐𝒚𝒂𝒍Donde viven las historias. Descúbrelo ahora