part¹³: the myth

1.3K 216 29
                                    

گاهي اوقات تنها دليلي که باعث میشه نتوني
چيزي که غمگینت میکنه رو رها كني، اینه که اون
تنها چيزي بوده که تو رو خوشحال میکرده.
-جئون‌جونگمین
~~~~~~~~~~~~
Lili✏️

ابهت آن امگا و همراهانش همه را در شوک بدی برده بود.

اما ملکه جیسو از دیدن پسرک زیبایش بشدت خوشحال بود .
پس بی توجه به خیلی چیزها از جای خود بر خواسته خود را در آغوش پسرش انداخت .

جونگکوک که توقع این حرکت را از مادرش داشت دست دخترش را راه کرد ، و مادرش را با دستانش حصارکرد.
با تن صدای که فقط او بشنود زمزمه کرد .

ملکه‌جیسو : جونگکوکی‌ِاوما! امگا کوچولوی‌خوشگلم .

حلقه دستانش را محکم تر کرد میدانست چقدر مادرش دلتنگ اوست، او نیز دلتنگ بود بشدت دلتنگ عطر و آغوش مادرش بود .

جونگکوک: جانم ، جانم اوما .

ملکه جیسو خود را از آغوش پسرش جدا کرد.

جونگکوک با دیدن چشمان پر از اشک مادرش اشک های که صورتش را خیس کرده بود را پاک کرد و پیشانیش را بوسید .

بورا با دیدن اینکه پدرش خانم غریبه ای را را در آغوش کشیده و او را بوسیده بود.

اخمی کرد و لبانش را برچید ، گوشه کت پدرش را در دستانش گرفت و آن را کشید.

جونگکوک با حس کشیده شدن کتش نگاهش را به دخترش داد.

با دیدن لبان برچیده اش فهمید دخترکش به مادرش حسادت کرده بود .

ملکه جیسو با چشمان قلبی به آن دختر حسود نگاه کرد .
جونگکوک خواست خم شود اورا در آغوش بکشد که مادرش بر روی زانوهایش خم شد تا همقد ارکیده زیبای ش شود.

ملکه جیسو : سلام ارکیده کوچولو ، میایی بغلم .

دستانش را باز کرد و او را به آغوشش دعوت کرد ‌‌.

بورا با شَک نگاهش را اول به پدرش بعد به چشمان مهربان آن خانم داد ،

با رها کردن گوشه کت پدرش به آغوش آن خانم مهربان جواب مثبت داد .

اعضای رز سمی با لبخند به ملکه یشان و وارث آینده پکشان نگاه می‌کردند.

در آن میان آقایون کیم با دیدن آنها زوزه های دلتنگی گرگهایشان دیوانه شده بودند .

حسی به آنها میگفت ولیعهد در واقع محبوب گمشدیشان است...

اما با حس نکردن عطری از طرف او دیوانه تر میشدن ....

𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂 𝑹𝒐𝒚𝒂𝒍Where stories live. Discover now