سهون معذب باسنش رو روی کاناپه جا به جا کرد و نفس عمیقی کشید. موهاش طبق معمول روی پیشونیش پخش شده بودن و دست چانیول که دور گردنش نشسته بود باعث میشد حس تنهایی نکنه.
جونگین پاهاش رو روی هم انداخته بود و با بیخیالی فضای سالن رو از نظر میگذروند. چون پارتی مخصوص خون آشامها بود سر و صدای زیادی نداشت و این باعث میشد لبخند روی لبهای خون آشام مو قهوهای بشینه.
چانیول نگاهی به برادرش کرد و نامحسوس از بالای شونه سهون ضربهای به برادرش زد تا صاحب نگاه و توجهاش بشه.
اشارهای به طبقه بالا کرد و خون آشام جوانتر بعد از چرخوندن چشمهاش از روی کاناپه بلند شد.
با بلند شدن دو مرد کنارش نگاه سهون متعجب بالا اومد و بهشون خیره شد. میخواستن تنها بذارنش؟
جونگین روی صورت سهون خم شد و تارموی بلندی رو که جلوی چشمهای سهون بود رو کنار زد.
-زود برمیگردم خب؟ نترس اینجا همه آشنان. هرکی طرفت اومد فقط کافیه بگی همراه من و چانیولی. باشه؟
سهون بیصدا سر تکون داد و ثانیهای بعد خبری از دو برادر قد بلند نبود. به حرف جونگین اعتماد داشت.برعکس تمام پارتیهایی که رفته بود، اینجا هیچکس توجهی به سهون نمیکرد و همین حس نامرئی بودن خیلی خوب بود. همه خون آشامهای اینجا توی حال خودشون بودن. بعضیاشون از نقاط مختلف بدن همراه هاشون خون مینوشیدن و بعضیاشون الکل به دست به دیوار تکیه داده بودن. البته تشخیص اینکه جامی که دستشونه حاوی خونه یا شراب سخت بود.
زخم مچ دستش درحال ترمیم بود و همین باعث میشد بیشتر از قبل بخاره. نگاهی بهش کرد و نفس عمیقی کشید. تنها چیزی که مال خودش بود و سهون میتونست ازش به عنوان بینقص یاد کنه پوستش بود که اون هم الان به هزاران عیب سهون اضافه شده بود. روی گردنش دو دایره ارغوانی بود. روی مچ دستش سرخ شده بود و سه زخم طویل هم به تازگی سینهاش رو نقاشی کرده بودن.حواسش کاملا پرت مچ دست بود که با پایین رفتن طرف دیگه کاناپه جایی که چند دقیقه پیش چانیول نشسته بود نگاهش رو برگردوند و با مردی حتی قد بلندتر از چانیول مواجه شد. اونطور که به نظر میومد موهای بالا داده شده مرد آبی رنگ بود و یه نیشخند کج روی لبهاش نشسته بود.
همزمان با جا گرفتنش روی کاناپه دستش دور شونه سهون حلقه شده بود و باعث شده بود پسر کوچیکتر ابرویی بالا بندازه.
-تو باید سهون باشی!
لحن بشاش مرد وقتی اسمش رو میگفت باعث شد سهون به چشمهای براق و درشتش خیره شه و آروم سر تکون بده. به طور عجیبی آروم بود و میدونست مرد قد بلند کنارش قرار نیست بهش صدمه بزنه.
-خودمم. منبع جونگین.
-حتما خیلی پسر قویی هستی که میتونی جونگین بیاعصاب ما رو تحمل کنی.
مرد درحالیکه موهای سهون رو بهم میریخت و باعث میشد سهون معذبتر از قبل هم بشه این جمله رو گفت و سهون فهمید احتمال دوست نزدیک جونگینه. یا همچین کسی.
YOU ARE READING
⌞ Eternal Darkness ⌝
FantasyFiction ↬ تاریکی ابدی Couples ↬ Chanbaek, Kaihun Genre ↬ Supernatural, Romance, Angst, Smut NC ↬ +18 Auther ↬ Narcis ••━━━━━━━━━━━━━━•• ✶【 خلاصه داستان 】✶ ❧ Kaihun: کیم جونگین یه خونآشام مقرراتیه که درخواستی برای منبع تغذیه میده...چی میشه اگه پس...
❐↤ جرعه سیزدهم
Start from the beginning