•❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 5

Start from the beginning
                                    

+ اگه میریخت مجبورت میکردم زمینو لیس بزنی.

بکهیون گفت و به سرعت ناپدید شد، لوهان نگاهش رو به سهونی که توی آشپزخونه لیوان و خوراکی آماده میکرد داد و لبخندی زد، نمیدونست چرا اما هرروز که میگذشت عشق و وابستگیش به سهون بیشتر میشد و این لوهان رو میترسوند، مادرش از عشق زیاد به پدرش انقدر احمق شده بود که آینده‌ی پسرش رو بفروشه و حالا لوهان نمیدونست آینده‌ی خودش با سهون قراره به کجا کشیده بشه... یعنی اون هم میتونست به‌خاطر عشق همه چیز رو نابود کنه؟

+ آه... واقعا لازمش داشتم.

صدای بکهیون باعث شد نگاهش رو از سهون بگیره و نگاهش کنه.

- شلوارک باب اسفنجی مناسب این فصل نیست بک.

لوهان با خنده گفت و بکهیون همون‌طور که شلوارکی توی بغلش می‌انداخت با لحن بی‌اهمیت جواب داد:

+ یکی خیلی از باب اسفنجی متنفر بود و حالا که نیست میتونم راحت ازش استفاده کنم... میبینی؟ نبودش برام راحت‌تره!

قبل از اینکه لوهان بتونه جواب بکهیون رو بده سهون از آشپزخونه بیرون اومد و چیزایی که آورده بود روی میز چید.

_ بیاین تا صبح بخوریم و بکشیم... بدنم واقعا بهش نیاز داره.

لیواناشون رو پر کرد و طولی نکشید تا صدای برخوردشون لبخند روی لبای بکهیون بیاره، اخیرا بیشتر از همیشه احساس تنهایی میکرد، شب‌ها برای خوابیدن احتیاج به قرص داشت و سکوت خونه کرکننده به نظر میرسید اما حالا با وجود دونفر مهم زندگیش میتونست برای یک شب هم که شده تمامشون رو دور بریزه و فقط از بودن باهاشون لذت ببره!

_ کمتر از یک هفته‌ی دیگه تولد لوهانه.

سهون همون‌طور که به‌خاطر تلخی سوجو اخم کرده بود گفت و بکهیون نگاهش رو به لوهان داد و لبخندی زد.

+ یه تولد بهتر از تولد مین؟ یا یه سفر دونفره با سهون؟ کدومو میخوای؟ شرط میبندم دومی!

بکهیون با لبخند پرشیطنتی گفت و لوهان ضربه‌ای به پهلوش زد.

- هیچ‌کدوم... یه تولد ساده و به دور از تجملات.

+ پس همینجا تولد میگیریم.

بکهیون با لبخند مغرورانه‌ای گفت و قبل از اینکه لوهان بتونه تشکر کنه سهون با عجله گفت:

_ اوه... یه چیزی داشت یادم میرفت.

بلند شد و سمت کوله‌ش رفت و لوهان با خودش فکر کرد الان فرصت خوبی برای درخواستشه، با اینکه مدام و با وجود درسای سنگینش چند شیفت کار کرده بود اما نتونسته بود پول بدهیش رو کامل کنه و میدونست که فرصت زیادی براش باقی نمونده و همین حالا هم میتونست حس کنه گاهی تعقیب میشه!

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 2]Where stories live. Discover now