سفر به سوی جنوب

260 81 56
                                    

هـری به خونه برگشت. تیلور در حال تماشای تلویزیون بود.
هری گفت:«مادمازل، می‌تونم یه نوشیدنی مهمون‌تون کنم؟»

تیلور خندید. «چرا که نه؟ خوشحال می‌شم...»
به طرف هری برگشت و بطری برندی رو ازش گرفت و توی دو جام گیلاس‌ کوچیک ریخت.

هری شرابش رو نوشید و گفت:«می‌خوام چند روز برم مسافرت.»

تیلور:«برای کار؟»

هری:«برای استراحت.»

تیلور:«کار خوبی می‌کنی.
حالا کجا می‌خوای بری؟»

هری:«یه جای گرم طرفای جنوب. مثل هاوایی.»

تیلور:«پس به زین بگو.»

...

موقع رفتن شده بود. تیلور برای مصاحبه جدیدش رفته بود و هری شب قبل ازش خداحافظی کرده بود. چمدونش رو برداشت و به طرف فرودگاه رفت.

وقتی به هاوایی رسید توی سوییت ساحلی‌ای که سازمان زحمت اجاره‌اش رو کشیده بود، مستقر شد و بعد از ناهار به ساحل رفت.

بعد از چند ساعت موج سواری و شنا از آب بیرون اومد و حوله‌‌اش رو دور خودش پیچید. پاهاش رو روی شن‌های گرم دراز کرد. با خودش فکر کرد کاش می‌تونست بقیه عمرش رو اینجا زندگی کنه.

یه بچه‌ کنارش در حال پیدا کردن صدف بود. هری یه گوش‌ماهی بزرگ از بغل دستش برداشت و به بچه داد. کودک لبخندی به هری تحویل داد و بدو به سمت خونه‌ ساحلی‌ای که با شن‌ و صدف ساخته بود رفت. هری نفسش رو با هوای دریا پر کرد; پر از حس زندگی بود.

کمی بعد بلند شد تا شن‌ها رو از روی بدنش پاک کنه و به سوییتش برگرده. وقتی وارد اتاقک حموم عمومی شد، پاشنه پایی بین در اومد و مانع بستنش شد. هری با تعجب به مرد مقابلش نگاه کرد.
لویی:«تعطیلات خوش می‌گذره؟»

هری:«تو اینجا چه کار می‌کنی؟»

لویی:«اومدم وضعیتت رو چک کنم.»

هری:«می‌تونستی فقط یه زنگ بزنی.»

لویی:«ابلاغ مستقیم تاثیر بیشتری داره.»
هری خنده‌اش گرفت. لویی رو داخل حموم کشید.

لویی:«همه‌ چی روبراهه؟»

هری:«آره.»

لویی:«خوبه. اونجا تو سازمان هم مشکلی پیش نیومده. فعلا اوضاع آرومه.»

هری:«به هر حال خطر هیچ‌ وقت خبر نمی‌کنه. این رو خودت بهم گفتی.»

لویی سرش رو تکون داد. با دقت بیشتری به صورت هری نگاه کرد. «به نظر می‌رسه خوب استراحت کردی. برنزه شدی.»

هری:«نگفتی واقعاً اینجا چه کار می‌کنی؟»

لویی شونه‌هاش رو بالا انداخت. «اومدم تعطیلات. تو فکرش رو انداختی تو سرم. منم شروع کردم به فکر کردن راجع‌ به خوردن دایکیری و ماهی کبابی لب ساحل. به علاوه اینکه، خواستم خودم کنارت باشم تا ازت مراقبت کنم. نمی‌ذارم صدمه ببینی.»

Public EnemyWhere stories live. Discover now