چشمهاش دو دو میزدن ولی زین اهمیتی نداد. پشت لیام قرار گرفت و پوست کمر و شونههاش رو نوازش کرد. لبهاشو روی شونهاش نشوند و نرم بوسیدش.
لیام لرزید.ز: دیگه ردی از سوختگی نیست.
ل: شب اینجا میخوابید؟!
لرزش بدنش محسوس بود و لیام از خودش متنفر شد. نمیدونست چرا اینطوری عکسالعمل نشون میده در صورتی که زین هم یه مرد مثل خودشه.
چیزی درونش تغییر کردهبود و این لیام رو عصبی میکرد.زین جوابی به سوال لیام نداد.
بدن لیام رو دور زد و بالشتها رو طوری چید که بتونه نیمه نشسته لم بده.
وقتی کارش تموم شد، دست لیام رو کشید و بدن گرم و سنگینش رو، روی تن خودش خوابوند و سر لیام رو بین شونه و گردنش گذاشت. پارچه نازک روی تخت رو روی بدن لیام انداخت. یک دستش دور کمر لیام حلقه شد و دست دیگهاش مشغول نوازش کردن پشت گوش تاجش شد.ز: دخترها رو نمیپذیری... چرا؟!
عطر شیرین و نافذ زین ذهنش رو مختل کردهبود و تمرکز نداشت. نمیخواست دروغ بگه. اون تا همیشه به زین متصل بود. راهی برای دوری وجود نداشت.
ل: من دیدمتون.
گفت و پلکهاشو روی هم فشرد.
نمیدونست عکسالعمل پادشاه به حرفش چی میتونه باشه، اما باید میگفت.
تنها کسی که از سردرگمی خلاصش میکرد زین بود.ل: وقتی اون پسرو میبوسیدی و...
ز: منزجر شدی؟!
دستهای گرم زین، همچنان کمر و گردنش رو نوازش میکردن و لیام خمارِ خمار بود. انگار زین بلد بود چطور ازش حرف بکشه. اون همیشه لیام رو تو ضعیفترین حالت عاطفی قرار میداد و بعد باهاش حرف میزد.
ل: چرا من جاش نبودم؟
•••••••••••
«ل:چه حسی داره؟
_تعلق
ل:یعنی چی؟
_یعنی حس کنی متعلق به کسی هستی
ل:من خوشم میاد وقتی مراقبمه،وقتی در عین حال که قدرتمو ستایش میکنه،باهام شبیه یه شیٔ شکستنی برخورد میکنه.
_از اعمال قدرتش هم خوشت میاد؟وقتی حس میکنی بهت غالب شده؟
ل:میاد.
_تجربه مشابه داشتی؟!وقتی نوجوان بودی؟
به فکر فرو رفت،وقتی تو خاطراتش میگشت،سیزده سالگیش رو یادش اومد.وقتی اون مرد جوون که روی کشتی کار میکرد،با لیام صمیمی شد.اون به پسر نوجوون محبت میکرد و لیام در اوج سادگی اونو مال خودش میدونست،شب ها کنارش می خوابید و تمام روز رو باهاش کار میکرد و از دخترهایی که با اون بودن متنفر بود.قلبش شکست،اون جوون زیبا مرده بود و لیام هیچ وقت گریه های خودش رو فراموش نمیکرد.
YOU ARE READING
rocks(completed)
Fantasyشاهزاده ناخدای کشتی سلطنتی رو تبعید میکنه به جزیره شخصی خودش. مرد دریاها غمگین و عصبی، هر روز لابهلای صخرهها میشینه تا لمس امواج وحشی، خاطراتش رو براش زنده نگهداره.
پارت هفدهم
Start from the beginning