𝐅𝐀𝐓𝐄↳𝖕𝖆𝖗𝖙 𝖋𝖔𝖚𝖗

3.3K 560 78
                                    

جونگ کوک لبخندی زد و بچه ها رو دید که پر از انرژی و هیجان در حال دویدن هستند.

قهقهه های شادی همه جا رو پر کرده بود و قلب پریشان مرد رو آرام می کرد.

"ما تعداد زیادی اسباب بازی جدید اهدا کردیم و بچه ها واقعا هیجان زدن"

سوکجین نظر داد و در کنار پسر کوچکتر ایستاد.

"آره میدونم نامجون بهم گفت"

جئون با دیدن جیمین که دنبال یکی از بچه ها می دوید و سعی می کرد نشانش رو پس بگیره، جواب داد.

کمی بعد پشت سر پلیس مردی با لبخند خجالتی ظاهر شد.

"اون کیه؟"

سوکجین به همان سمتی که جونگ کوک اشاره می نگاه کرد و لبخندی زد و بلافاصله پسر رو شناخت.

" اسمش مین یونگیه.ظاهرا اونو چند ماه پیش برای همجنسگرا بودنش از خونه بیرون کردن.دیروز صبح رسید کمپ. جیمین اونو از کتک خوردن از بعضی آدمایی که از همجنسگراها متنفرن نجات داد، اونو به اینجا آورد و الان مرد خونه جدیدی پیدا کرده و جیمینو همه جا دنبال می کنه، باید اعتراف کنم که جذابه"

"و به نظر میرسه جیمین از تعقيب شدنش لذت میبره"

جونگ کوک لبخندی زد و دوستش رو دید که به یونگی نزدیک می شد و در حالی که هر دو می خندیدند یک صحبت رو شروع می کنه.

"می دونی جیمین دوست داره وقتی مردم کنارشن احساس امنیت کنن"

سوکجین نگاهش رو از حیاط بزرگ مقابلش گرفت و به جونگ کوک خیره شد" اما تو چی جونگ کوک؟ دیشب شانس آوردی؟"

"نه"

جئون آهی کشید و صورتش رو پایین انداخت" دو هفته از صحبت کردن ما می گذره و تا الان هیچ خبری ازش نشده. کم کم دارم فکر می کنم که اون دیگه به اون پارک بر نمی‌گرده. گاهی..."

لبخند غمگینی زد و به سوکجین خیره شد"گاهی اوقات احساس میکنم که تماشا میشم، اما چندین بار نزدیک درختا و قسمت های دیگه پارکو نگاه کردم و کسی رو پیدا نکردم. فکر می کنم واقعا دارم توهم میزنم"

سوکجین متفکرانه زمزمه کرد"شاید اون به خوبی مخفی شده. تاحالا سعی کردی بالای درختارو نگاه کنی؟"

"بالای در درختا؟"

جونگ کوک اخم کرد.

"آره، این یه مخفیگاه خوبیه. مخصوصا بیشتر تو شب"

جئون به آرامی سری تکان داد و به فکر فرو رفت.

𝙘𝙤𝙡𝙡𝙚𝙘𝙩𝙞𝙤𝙣 ❘ 𝒗𝒌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora