متجاوزه لجن🖕

1.7K 197 35
                                    

خب...امممم...بکنسمشصج
گوش کنید
واقعا ببخشید که خیلیییی دیر آپ میکنم ولی واقعا میگم وقت ندارم
لطفا درکم کنید🫂

یه لحظه دقت کردم دیدم واقعا میلکی رو خیلی وقتهههه آپ نکردمممم...ساریییی
خب مرسی ک خوندید حالا برید فیکو بخونید....

........

ته :

با حرص به ماشینی که داشت میرفت نگاه کردمو سواره ماشینه خودم شدم
عنتر آقا فک کرده کیه دست میزنه به..امم من..نسبتم با جونگکوک چیه..دوست؟ کراشم؟
آههه نمیدونم..

باندو روشن کردمو آهنگه مورده علاقمو تا خشتک بلند کردم

رسیدیم روبروی دره کمپانی و از ماشینامون پیاده شدیم ، اونوو از ماشین پیاده شد و درو واسه جونگکوک نگهداشت که پیاده شه

Third person P.O.V

جونگکوک به حالته معذبی از ماشین پیاده شد و با خنده ی فیکی از اونوو تشکر کرد و رفت تو..

تهیونگ با نگاهه عصبی و پوزخند به اونوو چشم غره رفت و وارده کمپانی شد

یجی : تهیونگااا بیا اینجا

تهیونگ رفت پیشه یجی که توی راهرو وایستاده بود

ته : بله؟
یجی : من...واسه ی اینکه مدلا نیومدن نگفتم بیاید..راستش..
ته : راستش؟
یجی : من از اونوو میترسم..تاحالا چندبار خواسته یه کارایی..بکنه..
ته : چی گفتی؟!
یجی : ششش آروم تر
ته : مدرکی ازش داری؟
یجی :  بیشتره وقتا وقتی تو خونه تنهاییم ویس میگیرم که اگه اتفاقی افتاد مدرک داشته باشم..و دیشب دوباره اتفاق افتاد میتونی گوشش بدی..

یجی موقعه حرف زدن یکمی بدنش میلرزید و بغض داشت...تهیونگ بغلش کرد سعی کرد آرومش کنه..اینکه برادرت قصده تجاوز بهتو داشته باشه شوخی نیست!

ته : اشکالی نداره..آروم باش..میتونی ویسو واسم بفرستی؟
یجی : آ..آره

گوشیشو برداشت و با لرز ویسو فرستاد
ته : اوکی یجی برو تو پیشه بقیه من میام

تهیونگ شونه های یجی رو گرفت و گفت :
_نگران نباش اوکی؟ ما نمیزاریم اذیتت کنه

تهیونگ با کمکه یکی از استفا محوطه ی خالی و ساکتی از کمپانیو پیدا کرد و روی یه صندلی نشست...ویسو پلی کرد

_یجی چیکار میکنی؟
+د..دارم عکسارو واسه مجله تایید میکنم

*صدای پا*

_برو اونور تر کنارت بشینم
+نمیخوام برو رو صندلی بشین
_بهت گفتم برو کنار!
+ب..باشه

*سکوت*

+بهم دست نزن!!
_یجی..انقد لوس نباش من برادرتم
+گمشو بیرون!

*صدای در*

#ما اومدیم~

ویس تموم شد

تهیونگ از جاش پاشد و رفت سمته اتاقی که بقیه بودن که با صدای سرجاش وایستاد

×آ..آقای چان ل..لطفا ن..نکنید!
_ششش آروم تر

ته :

یه قدم عقب رفتمو گوشمو نزدیکه در کردم..صدای گریه میومد با صدای همون استفی که کمکم کرده بود

گوشیمو درآوردم و بعد به زیره در نگاه کردم ، به اندازه ی کافی بزرگ هست که گوشیم بتونه رد بشه پس خم شدم و گوشیمو آروم از زیره در رد کردم

چند دقیقه بعد صدای بسته شدنه زیپه شلوار اومد برای همین زود گوشیمو برداشتم و با قدمای تند دور شدم...

......

بوقول بوقولی هااا
میبینید اونوو بچم چه کثافته لجنیه..👩‍🦯

شرط ووت : 70

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 13, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝕄𝕚𝕝𝕜𝕪 𝕖𝕒𝕣𝕥𝕙༄Where stories live. Discover now