part19

2.9K 427 104
                                    

جونگکوک

پتویِ نازک روی شونه هام رو محکمتر دور تنم پیچیدم،دستم و زیر چونم زدم و به نیمرخ تهیونگ خیره شدم.

صورتش توی تاریکی شب بانور اتیش پوشونده شده بود و چهره جذابش مثل همیشه خیره کننده و بی نقص به نظر میرسید.

صدای آهی که برای چندمین بار از بین لب های بی رنگ جیمین بیرون پرید ، سکوت جمع سه نفرمون رو شکست.نگاه نافذ تهیونگ به سمت صورت خسته و رنگ پریده جیمین کشیده شد.

تهیونگ : چیم؟؟

جیمین : هوم ؟؟

تهیونگ: خسته به نظر میای، بهتره بری بخوابی.

جیمین : اوهوم

چیزی تا بسته شدن چشمای خواب الود جیمین نمونده بود که باویبره رفتن گوشیش داخل جیب شلوارش ، کمی شونه هاش بالا پرید و حالا چشماش کمی هوشیارتر به نظر می‌رسید.

جیمین از جاش بلند شد و همونطور که جواب گوشیش رو میداد، مسیر ورودی ویلا رو در پیش گرفت ، میتونستم از لابه لای حرفاش اسم تمین رو بشنوم.

با شنیدن صدای تهیونگ نگاهم رو از جیمین گرفتم و به تهیونگ خیره شدم.

تهیونگ : امروز چی کارا کردی؟؟

کوک : یکم تو ساحل قدم زدم ، بعدش با جیمینی بسکتبال بازی کردیم و بقیه روزم چرت زدم ، همین.

تهیونگ : فردا کاری ندارم هرجا که بخوای باهم میریم.

کوک :خوبه....تهیونگ؟؟

تهیونگ : جانم؟؟

کوک : اخر داستان ما به چی ختم میشه؟؟

دستش و دور کمرم حلقه کرد، تو اغوشش فرو رفتم و عطر تنش رو نفس کشیدم.

تهیونگ : خوشبختی

خوشبختی!؟ چند باری زیر لب تکرارش کردم ، کلمه غریب و دست نیافتنی برای زندگی من به نظر میرسید.

کوک : با وجود موانعی که سر راهمون هست ، رسیدن به خوشبختی اسون نیست.

تهیونگ : درسته ، اما من این همه سال برای رسیدن به تو صبر نکردم که حالا بخوام به همین سادگی جا بزنم.

کوک : خیلی...خیلی اذیتت کردم؟؟نه؟؟

تهیونگ : مهم نیست تو گذشته چه اتفاقاتی افتاده ،حالا که مال منی ، حالا که کابوس از دست دادنت و ندارم دیگه چیزی برام مهم نیست.

دست سرما زده ام و روی صورت تهیونگ گذاشتم و با انگشت شصتم گونه نرم و صافش رو نوازش کردم ، با چشمای غمگینم به چشمای عاشق و مهربونش زل زدم.

کوک :متاسفم ، متاسفم که با حرفام رنجوندمت ، متاسفم که عشقت و نادیده گرفتم ، اما...اما من فقط داشتم با خودم لج میکردم و این چیزی از ارزش عشق تو کم نمیکنه .... ازت ممنونم که عاشقم موندی و رهام نکردی.

LOSER Where stories live. Discover now