جفتشون زدند زیر خنده...جین بعد از خداحافظی از خونه خارج شد.
راه زیادی تا دانشگاه نبود پس شروع کرد به قدم زدن، انتخاب جین همیشه پیاده روی بود، تنها کاری بود که میتونست ذهنشو آروم کنه.

بعد از گذشت 20 دقیقه به دانشگاه رسید.
مستقیم به سمت مدیریت رفت و پرونده هاشو تحویل داد و برای ثبت نام اقدام کرد، چون یک دانشجوی انتقالی بود باید حضوری مراجعه می‌کرد.

منتظر ایستاده بود تا کاراش انجام بشه و بتونه انتخاب واحد کنه که در باز شد و پسری سفید پوست با موهای خاکستری وارد شد.
-مشکلی پیش اومده پارک جیمین؟
+دبیر جانگ گفتند این پرونده هارو بدم به شما
-بذارشون روی میز.

جیمین نگاهی به سر تاپای جین انداخت و بدون حرفی دفتر رو ترک کرد.
بعد از اینکه کارای ثبت نام و انتخاب واحد تموم شد جین دانشگاه رو ترک کرد.
حالا باید دنبال کاری می‌گشت که بتونه بصورت پاره وقت برای شیفت عصر کار کنه.
توی مسیر چشمش به یک آگهی افتاد که روی درب یک رستوران چسبیده شده بود.

با دقت مطالعه کرد و با خوشحالی وارد رستوران شد.
آگهی برای استخدام یک کارگر نیمه وقت بود!
-چند سالته پسر جون؟
+23 سال
-سابقه‌ ی کار داری؟
+بله آقا، من قبلا توی یک بار کار می‌کردم، اما امروز به سئول نقل مکان کردم و برای خرج شهریه ی دانشگام به پول احتیاج دارم، نگران نباشید من به خوبی میتونم از پس نظافت بر بیام.
-نظافت نه! امروز یکی از گارسونام استعفا داد، تو هم صورت زیبایی داری و اینجور که معلومه پسر خوش زبونی هستی، میخوام بعنوان گارسون استخدامت کنم،نگران نباش حقوق خوبی بهت میدم.

جین از پیدا کردن این کار راحت و بی دغدغه حسابی خوشحال بود.
صحبت های پایانی زده شد و توافق نامه ای بینشون امضا شد.
جین باید بلافاصله بعد از دانشگاه برای کار توی این رستوران بزرگ آماده میشد.

رو به صاحب رستوران گفت:
+آقای لی من میتونم از امروز کارم رو شروع کنم؟
-حتما... ولی فکر میکردم باید بری دانشگاه!
+کارای ثبت نامم رو انجام دادم، از فردا صبح کلاسام شروع میشه.
-چه عالی... میتونی امروز بصورت آزمایشی اینجا کار کنی تا با شرایط آشنایی کامل پیدا کنی، دنبالم بیا.
جین از جا بلند شد و پشت سر آقای لی به راه افتاد، آقای لی وارد اتاقی شد و یک دست لباس به سمت جین گرفت:
-اینارو بپوش، این فرم گارسون های اینجاست، کسی که به کار گارسون ها نظارت داره اسمش سوهوئه، میگم بیاد اینجا تا همه چیو برات توضیح بده.
جین به نشانه ی ادب تعظیم کرد:
+از لطف شما ممنونم آقای لی، من تمام تلاشمو میکنم.
بعد به حالت کیوتی دستاشو مشت کرد:
+فایتینگ

آقای لی لبخندی زد و بعد از جواب فایتینگ جین از اتاق خارج شد.
جین از موقعیت پیش اومده احساس رضایت کامل داشت، دلش می‌خواست زودتر برسه خونه تا برای نامجون همه چیو تعریف کنه، پدرش سر قمار گوشی جین رو هم باخته بود و حالا جین هیچ راه ارتباطی با بقیه نداشت!

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Onde histórias criam vida. Descubra agora