′هزار سال میان جنگل ستارهها
پی تو گشتهام
ستارهای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟′(هوشنگ ابتهاج)
♡ ♡ ♡ ♡
″انگار یه آدم دیگه شدی″فلیکس با شگفتی رو به جیسونگ که حالا موهاش،خیلی زیبا رنگ شده بود و چهره ی اونو درخشانتر میکرد،گفت.
جیسونگ از آینه به خودش نگاهی انداخت:فکر نمیکردم این رنگ بهم بیاد اما اشتباه میکردم(استایل مو و لباس جیسونگ برای مهمونی)
فلیکس لبخندی به حرف دوستش زد و بعد صفحه گوشی اش و روشن کرد تا چیزی تایپ کنه
″چیزی شده؟از وقتی اومدیم صد بار گوشیتو چک کردی″جیسونگ گفت و از روی صندلی بلند شد تا به سمت صندوق بره.
فلیکس:آمم..نه چیزی نشده دارم چک میکنم همه چی طبق برنامه باشه...زود باش بریم خونه
فلیکس بدون اینکه مهلتی به پسرک بده دستشو گرفت و اونو به سمت در خروجی کشوند.
جیسونگ با تعجب به سمت دوستش برگشت:یااا صبر کن هنوز حساب نکردم
″از قبل حساب شده″و در ماشین و باز کرد و تقریبا جیسونگ و هول داد.
′چرا اینطوری میکنه این پسر؟امروز عجیبه′ جیسونگ با خودش فکر کرد اما با دیدن خودش از آینه بغل ماشین،حواسش پرت شد.
از اینکه زیاد لجبازی نکرد و اجازه نداد تنبلی بهش غلبه کنه تا به آرایشگاه بره،راضی و خوشحال بود.به قول فلیکس انگار یه آدم دیگه شده بود و این تغییرات اونو ذوق زده میکرد.بعد از رسیدن به خونه به پیشنهاد فلیکس به حموم رفت تا کمی سرحال بشه.با حوله ی رو سرش مشغول خشک کردن موهاش شد که زنگ خونه به صدا در اومد.
″من باز میکنم نمیخواد بیای بیرون ناهارمون و اوردن″فلیکس داد زد.
جیسونگ دوباره مشغول خشک کردن موهاش شد.
′بیا امشب هم حسابی مست بشیم هان جیسونگ و به چیزی فکر نکنیم′زیر لب گفت.
درسته ظرفیتش تو خوردن الکل همیشه پایین بود ولی از حس بعدش خیلی خوشش میومد.انگار مغزش دست از بحث کردن و استرس و خیلی چیزای دیگه برمیداشت و خالی تر از خالی میشد.
YOU ARE READING
A Thousand Years {Minsung}
Fanfiction[COMPLETED] 🥀 مینی فیک: هزار سال 🥀ژانر: درام،روزمره،عاشقانه 🥀کاپل: مینسونگ (لی مینهو و هان جیسونگ) ″ولی یادت بمونه وقتی همه تنهات گذاشتن من هستم. خودم میام بلندت میکنم بغلت میکنم حتی باهات گریه میکنم، بعد هم میگردم دنبال همه تیکه های شکسته شده ق...