☔ Part1

2.2K 304 25
                                    


- تبریک میگم !!‌

«جیسونگ» با لبخند زورکی که به لب داشت و چشمه اشکی که در تلاش بود تا فرو نریزه این دو کلمه رو که به نظرش سخت‌ترین کار جهان بود و به زبون اورد.

درطرف مقابل شرایط کاملا فرق داشت؛پسر خاله ی‌ عزیزش،‌معشوق و دوست بچگی هاش، «مینهو»،در حالی که دستان نامزدش،«سوبین» رو در دست داشت و چشمانی که برق میزد به جیسونگ خیره شد و گفت :

+ ممنون جیسونگی !‌ خیلی خوشحالم که اینجایی

جیسونگ بار دیگه سعی داشت لبخند زورکیش و پررنگ تر به مینهو نشون بده و در جواب فقط سرشو تکون داد و به فرد کنار او خیره شد، سوبین،در حال حاظر از نظر جیسونگ او خوشبخت ترین فرد روی زمین باید باشه چون که اون آرزوی جیسونگ و داره زندگی می‌کنه، مینهو.

در دلش،پسرکی بارها خودشو و به دیوار قلبش می کوبید و فریاد می‌زد،فریادی که سکوت میشد و لبخند تلخ و زورکی بر لبان جیسونگ.

هان جیسونگ،خیلی قوی بود،البته فقط وقتی پای مینهو وسط میومد !
چرا ؟ از یه عاشق هیچوقت نپرسید چرا عاشق شد یا چطور عاشق شد چون که خودش هم نمیدونه،اون حتی نمیدونه چرا مقابل این فرد، قوی ترین آدم میشه و همیشه می‌خنده،و میخواد که اونم بخنده و در مقابل تو تنهایی هاش یه جیسونگ دیگه میشد.
یه جیسونگی که فقط خودش اونو دیده، شکننده،حساس و اتفاقا خیلی هم ضعیف.

اما تقصیر اون نبود وقتی به کهنه ترین و عمیق ترین خاطراتش سر میزنه،مینهو رو می بینه، وقتی به شادترین روز زندگیش که باهم دیگه دوتایی،شب عید رفتن شهربازی و بعدش بارون یهویی اونا رو غافل گیر کرد و بعد مجبور شدن دوتایی مثل دیوونه ها بدون چتر یه عالمه راه و بدوند تا تاکسی پیدا کنند و تازه بین راه تو اون بارون و سرما یه بستنی خوردند و مثل دیوونه ها به خودشون و کار احمقانه شون میخندیدن،بازم اونجا مینهو بود،یا حتی تو غمگین ترین لحظات اش،وقتی پدرش و از دست داد بازم مینهو بود که اونو تو آغوش گرفت و درحالی که دستش و رو سرش میکشید ازش میخواست تا آروم بشه چون تحمل گریه های جیسونگی اش و نداشت.

جیسونگ غرق تو افکار،و خاطرات خودش بود بدون اینکه بفهمه مدتی تو اون دنیا،حتی تو اون جشن نامزدی مزخرف هم نبود البته اگه فلیکس اونو صدا نمی‌زد شاید هیچوقت از خاطرات مشترک اش با معشوق عزیزش بیرون نمیومد.

فلیکس : هی پسر سه ساعته دارم صدات میزنم معلوم هست کجایی ؟

قبل از اینکه جیسونگ دهن باز کنه و جواب فلیکس و بده پسر دیگه از پشت به فلیکس نزدیک شد و دستان فلیکس‌ و گرفت و در مقابل جیسونگ ایستاد

چانگبین : مثلا نامزدی پسرخاله اشِ به جای اینکه وسط مشغول گرم کردن مجلس باشی یه گوشه آروم نشستی،عجب صحنه ی تکرارنشدنی

A Thousand Years {Minsung}Où les histoires vivent. Découvrez maintenant