《□ part : 20 □》

196 38 24
                                        

یونگجه تمام وقت رو بیدار بود...حتی اون بوسه ای که یونگی به لُپ هوسوک زد رو با چشماش دید...اون دوتا واقعا همو دوست داشتن...یونگجه نمیفهمید دلیل خیانت یونگی به هوسوک چیه...

هوسوک ماشین رو کنار سوپر مارکتی نگه داشت و به سمت یونگی چرخید...

هوسوک: من تشنمه...کسی آب میخواد براش بگیرم؟...

یونگی: برای من بگیر...ممنون...

هوسوک سر تکون داد و پیاده شد...

یونگجه زمان خوبی برای حرف زدن پیدا کرد..فوری صاف نشست و گفت: چی بین شما دوتا اتفاق افتاده؟...

یونگی: فضولیش به تو نیومده...

یونگجه: من فقط شنیدم که تو به هوسوک خیانت کردی!...این حقیقته؟...پس اون بوسه...

یونگی: نمیدونم دقیقا کدوم خری هستی...من هیچوقت قصد نداشتم به هوسوک خیانت کنم...من فقط...من فقط..دو نفرو باهم دوست داشتم...نمیتونستم تصمیم بگیرم...سعی کردم هر دوتاشونو داشته باشم...و بعد...

هوسوک دستگیره ی ماشین رو کشید و داخل ماشین نشست و اون دو نفر با نشستن هوسوک دیگه هیچی نگفتن...

به اون آدرسی که مأمور پلیس داده بود رسیدن و بعد از ماشین پیاده شدن...

دور تا دور اون خونه صدای آژیر ماشین پلیس می اومد و چهار تا ماشین پلیس اطراف خونه بودن...و تعدادی از همسایه ها هم برای دیدن اینکه چیشده از خونه اومده بودن بیرون...

هوسوک نزدیک رفت و به افسر پلیس گفت: خسته نباشی...منم هوسوک...جیمین رو پیدا کردید؟..

افسر پلیس:  میدونم هوسوکی... منظورت اینه؟...

مأمور پلیس به داخل ماشین پلیس اشاره کرد و هوسوک با دیدن جیمین در ماشین پلیس رو باز کرد و کنارش داخل ماشین پلیس نشست...

جیمین ی ماسک مشکی زده بود...

هوسوک با دیدن چشم های قرمز و زیر چشمای جیمین که گود افتاده بودن به خودش لعنت فرستاد چون....اون...اون مثل فرشته بی گناه و مظلوم بود...

خواست ماسک مشکی رو از روی صورت جیمین برداره ولی جیمین دستشو گرفت و مانعش شد

جیمین: چیز قشنگی برای دیدن زیر این ماسک وجود نداره...

هوسوک: هیش...بزار ببینمت...لطفا...

جیمین بازم تقلا کرد ولی در نهایت هوسوک ماسک رو از روی صورتش برداشت و با دیدن لب های جیمین...هین بلندی کشید و
داد کشید: ج...جیمین...اون..اونا باهات چیکار کردن...!!؟؟

دور لب های جیمین بخاطر کام اون دو مرد سفید بود و البته خونی...
گوشه های لبش بدجور پاره شده بودن و خون خشک شده دور لب هاش چسبیده بود...

جیمین: هوسوکی...دارم تقاصِ بودن با یونگی رو میدم...و مطمئنم...کاری که من با تو کردم...دَه ها بدتر از سا‌ک زدن برای دو تا مرد بوده...

《count me out》Where stories live. Discover now