《□ part : 4 □》

487 72 7
                                        

ساعت:06:25 p.m

بعد از اصرار های هوسوک که برای شام بمونن..سوار ماشین شدن و به سمت خونه ی خودشون به راه افتادن...جونگ کوک گوشیشو برداشت و همینطور که با ی دستش فرمون ماشین رو گرفته بود شماره ی مستخدم عمارتشون رو گرفت..
_ ببین بهت چی میگم حدودا بیست و پنج دقیقه دیگه میرسم عمارت و میخوام قبل از اینکه برسم اونجا اتاق مشترکمون کاملا تمیز شده باشه.. مفهوم شد؟
× ب..بله...قربان...
و جونگ کوک تلفن رو قطع ‌کرد و شوت کرد جلوی ماشین و دستشو به سمت ظبط ماشین برد و ی آهنگ پلی کرد...

Secrets I have held in my heart

رازهایی که دارمو تو قلبم نگه‌داشته بودم

Are harder to hide than I thought

قایم کردن اونا از چیزی که فکر میکردم سخت تره

Maybe I just wanna be yours

شاید من فقط میخوام مال تو باشم

I Wanna Be Yours

میخوام مال تو باشم

I Wanna Be Yours

میخوام مال تو باشم

I Wanna Be Yours

میخوام مال تو باشم

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
تا وقتی به عمارت برسن هر دو ساکت بودن و موزیک گوش میدادن...وقتی به عمارت رسیدن...جونگ کوک یکی از نگهبان هارو صدا زد و گفت: ماشین رو ببر داخل پارکینگ...
و به سمت آسانسور رفت...و تهیونگ پشت سرش مثل ی جوجه اردک به حرکت در اومد...
داخل آسانسور شد و دکمه ی طبقه ی دوازدهم رو زد و به سمت تهیونگ برگشت و دستشو گذاشت کنار سر تهیونگ و لبشو نزدیک گوش تهیونگ برد...تهیونگی که بخاطر کمبود جا توی آسانسور و جونگ کوکی که نفساش به گوشش میخورد قلبش محکم به قفسه سینه اش میکوبید..
جونگ کوک کنار گوشش زمزمه کرد:
_خودت خوب میدونی چه تنبیه هایی در انتظارته...هوم؟..
تهیونگ سر تکون داد و هیچی نگفت...
_زبون نداری؟؟؟...زبونتو موش خورده؟...
تهیونگ بالاخره جرعت کرد و حرف زد
+ بله ددی...
جونگ کوک که بخاطر شنیدن کلمه ی{ددی} از دهن اون پسر هورنی شده بود...زبونشو دور گوش اون پسر کشید و گوش اون پسر رو وارد دهنش کرد...لرزش های تهیونگ رو زیر خودش حس میکرد...
جونگ کوک سرشو انداخت پایین که  دیک برآمده ی تهیونگ توجهش رو جلب کرد و دَم گوش تهیونگ گفت: میبینم توان مقابله کردن با من رو نداری و من تونستم ته ته کوچولو رو بیدار کنم...
تهیونگ با شنیدن حرفا و دیدن کارایی که جونگ کوک میکرد هر لحظه بیشتر دلتنگ جونگ کوک میشد...با اینکه جونگ کوک دقیقا رو به روش بود...
(طبقه ی دوازدهم)
با شنیدن این صدا دست تهیونگ رو کشید و از آسانسور خارجش کرد...
تهیونگ سعی داشت با اون دیک شَق شده درست راه بره ولی مثل اینکه غیرممکن بود...
مستخدم ها و خدمه ها هنوز داشتن کار میکردن و در خونه ی جونگ کوک باز بود..
با دادی که جونگ کوک زد تمامی اون مستخدم ها از خونه خارج شدن..
_ یالا گمشید بیرون...بیست و پنج دقیقه اس دارید خورده شیشه جمع میکنید؟...جدی وات د فاک...!؟...فقط ارزو کنید اتاق کامل تمیز شده باشه و گرنه اخراج...
مستخدم ها بدو بدو از اون مکان دور شدن و حالا اون دو نفر تو خونه ای بودن که خودشون با عشق درستش کرده بودن...
_ میری تو اتاق بازی و بدون لباس روی تخت به پشت میخوابی!..
+ وَ..ولی‌....
_ همین که گفتم...تا من دوش بگیرم و بیام سراغت...زوددد...
+ تهیونگ وارد اتاقی شد که تمامی اون اتاق براش پر از خاطره های دردناک( منظور از دردناک به فاک رفتنه😂) بود..
لباس هایی که هوسوک بهش داده بود رو در اورد و به مکانی نا معلوم پرت کرد و با ی باکسر روی تخت به پشت خوابید...

جونگ کوک با بالا تنه ی لخت و ی حوله که با اون مشغول خشک کردن موهاش بود از حموم خارج شد و به سمت اتاق بازی رفت...و دید تهیونگ دقیقا روی تخت خوابیده...
(عکس اتاق بازی)

به سمتش رفت و باکسرشو از پاهاش در اورد که تهیونگ پاهاشو جمع کرد تا دیک بزرگ شده اش مشخص نشه و جونگ کوک با فهمیدن این موضوع پاهای تهیونگ رو باز کرد و با زنجیر و دستاشم با دستبند به تخت بست و گفت: قرار نیس از گَک استفاده کنم...چون میخوام صدای ناله هاتو بشنوم بیبی تایگر...
ی بات پلاگ متوسط که طرح دم ببر بود از روی میز بازی برداشت و به سمت تهیونگ اومد و گفت:بهم اعتراف میکنی که توی این یک ماه و نیم که نبودم چند تا از قوانین رو شکوندی؟! اگه دروغ بگی کاری میکنم مرغ های آسمون به حالت گریه کنن...پس بدون دروغ بگو چند تا از قوانین رو شکستی؟!..
تهیونگ سکوت کرده بود...خفه خون گرفته بود و نمیدونست چی باید بگه..جونگ کوک که دید تهیونگ حرف نمیزنه بات پلاگ رو روی تخت انداخت و به سمت میز بازی رفت و ی پدل چوبی برداشت و به سمت تهیونگ رفت و گفت : اگه میخوای اسپنک نخوری اعتراف کن..صداشو بالاتر برد و گفت: چند تا از این قوانین لعنتی رو شکوندی؟؟
+هفت..تا...هفت..تا رو شکوندم...
با گفتن این حرف اولین اسپنک روی باسنش فرود اومد و تهیونگ ناله ای کرد...
_ چیا رو شکوندی؟
و دومین اسپنک تقدیم به باسن تهیونگ شد...
+ پورن دیدم...
سومین اسپنک محکم تر به باسنش خورد...
_دیگه..؟
+به...خودم دست زدم..
*چهارمین اسپنک
_به به... دیگه؟
+ مست کردم...
_عالی شد‌...راحت باش...بگو که با غریبه هم خوابیدم...هوم؟
بگو اصلا تمام قوانین رو شکستم نه؟...حالا هم بخاطر دونه به دونه شون مجازات میشی کیم تهیونگ...پنجاه تا اسپنک.. بین اسپنک هایی که میخوری بقیه ی قوانینی که شکوندی رو میگی...مفهومه؟...
+ یس ددی..
*اولین اسپنک..
+به تفنگت دست زدم
_مگه بهت نگفتم خطرناکه؟؟
*اسپنک
+سوار لامبورگینی قرمزت شدم
_ خب فکر کنم این کمترین مجازات رو داره...
+ کمترین مجازات رو تا وقتی داره که نخورده بودم به تیر برق...و تهیونگ با شیطونی تمام خندید که اسپنک محکمی نثارش شد
جونگ کوک با خودش گفت :به درک...اون فقط ی ماشینه اصلا محکم نیس جونگ کوک...اروم باش...
و اسپنک دیگه ای به باسن تهیونگ که الان قرمز شده بود زد..
_خب دیگه؟
+ خودکشی کردم...
جونگ کوک چشماش گرد شد و گفت:‌چ...چی؟؟؟؟ چه غلطی کردی؟؟؟ با چی؟؟؟؟
تهیونگ به دستش نگاه کرد و جونگ کوک رد نگاه تهیونگ رو گرفت و رسید به جای تیغ ها رو دست پسر کوچیکتر...اخم هاش رفت تو هم و گفت: اخری رو بگو چون قراره بریم سراغ مجازات کردنت...
+من عکساتو پاره کردم ...ی سری هاشونم آتیش زدم...من متاسفم....
_ متاسف بودن فایده نداره ته ته...من ازت خیلی نا امید شدم...

ق هق...تهیونگم...گناه داله...
پارت بعد فول اسماته...😂🥲
و اتفاق های خوبی قرار نیس بیوفته
امیدوارم که لذت برده باشید....
پارت بعد رو احتمالا فردا میزارم
اگه اشکالی نداره و اگه دوست دارید فیک رو برای آرمی هایی که میشناسید...
بفرستید تا اونا هم بخونن
لاو یو.....
بوس بوسسس....بااای🖤🐍

《count me out》Where stories live. Discover now