Ch. 11

1.3K 436 513
                                    

فکر نکنید حواسم نیست که فقط یه عده انگشت شماری - که جاشون تو قلبمه - کامنت میذارن و بقیه دارید استوری رو نادیده می‌گیرید😐
***

"واقعا نمی‌تونم بفهمم داری جدی میگی یا این فقط یه شوخی کثیفه." زین، همونطور که دستش به همراه نون تستش نزدیک دهنش خشک شده بود، شوکه پرسید.

"چرا باید در مورد چیزی به این مهمی شوخی کنم؟"

"نمی‌دونم... شاید چون فکر می‌کردم باید باهوش‌تر از این حرف‌ها باشی!" زین با صدای بلندی گفت.

"اینکه قبل از باز کردن دهنت فکر کنی، یکی از اساسی‌ترین چیزهاییه که برای زنده موندن بهمون یاد میدن! چطور تونستی اینقدر احمق باشی؟ با یه آلفای خطرناک تنها بودی و اولین چیزی که به ذهنت رسید این بود که بهش توهین کنی؟ خوش شانسی که هنوز زنده‌ای... می‌تونست جوری بهت آسیب بزنه که حتی قابل جبران نباشه!" چشم‌های زین خیس شده بود و رنگش به شدت پریده بود.

"فکر می‌کنم باید روی نکات مثبت و مهم تمرکز کنیم." لیام جرعه کوچیکی از آب‌میوه‌ش رو نوشید."لویی اینجاست، حالش هم خوبه! فقط باید هر چه زودتر یه آلفای دیگه برای خودش پیدا کنه."

"دقیقا کدوم آلفای مورد احترام و بلندمرتبه‌ای الستر رو می‌گیره آخه؟" زین بعد از اینکه کمی آروم‌تر شد، گفت و نفسش رو بیرون داد."بیاید صادق باشیم، تنها گزینه‌ای که جلوی لوییه اون آلفاهای پیر و خرفتن."

لویی انگشتش رو بین دندون‌هاش گرفت. "جوون‌ترینِ این پیر و خرفت‌هایی که میگی چند سالشه؟"  "حدود شصت و هشت، با چهارتا ازدواج ناموفق و یه مشت بچه‌ی تشنه‌ی پول!"  "اسمش چیه؟" چشم‌های زین گرد شد."تو که واقعا به ازدواج کردن باهاش فکر نمی‌کنی، می‌کنی؟!"

"دیگه چیکار می‌تونم بکنم؟" لویی دستش رو بالا آورد."خودت گفتی... انتخاب دیگه‌ای ندارم! یا باید این کار رو انجام بدم یا اِرل و دوک سرم رو زیر آب می‌کنن."

"هیچکس قرار نیست سرت رو زیر آب بکنه." زین چشم‌هاش رو بست."ما یه آلفا برات پیدا می‌کنیم... فقط باید یه آدم درست و حسابی باشه."

"من می‌تونم لیست مهمون‌های جشن رو بگیرم" لیام با لحن متفکری گفت."می‌تونیم یکم اطلاعات ازش به دست بیاریم"  "آره فکر خوبیه، همین کار رو بکن. باید یه کاری کنیم بقیه دید بهتری بهت داشته باشن" لویی پوزخندی زد."ازدواج کردن با لرد استایلز آسون‌تر از برنامه‌ی توئه!"

"خب یجورایی حق داری اما باز هم باید امتحانش کنیم... این برای رفاه حال تو هم هست."

رفاه حال خودش هیچوقت جزو اولویت‌هاش نبود، وقتی که این کار رو قبول کرده بود هم چندان انتظاری از نظر رفاهی نداشت؛ بیشتر انتظار داشت که درست مثل یه کپی بی‌فایده از الستر باهاش رفتار بشه اما حالا که زین نشون داده بود کمی به اون و رفاه حالش اهمیت میده، احساس خوشحالی می‌کرد.

Lunar Waltz [L.S]Where stories live. Discover now