23

494 120 15
                                    

موزیک کلاسیکی در‌حال پخش بود و طبق معمول هرمن و برنارد بیرون بار با دوتا ابجو نشسته بودن

لیام با دیدنشون دستی تکون داد _بریم پیششون؟

جمله لیام سوالی نبود بیشتر خبری بود چون قدماشو به سمت بار کج کرد ، زین دودستی بازوی لیام و گرفت

زین_هی ، من مطمعن نیستم

لیام بهش لبخندی زد و دست ازادشو رو دستای زین قرار داد

لیام_قول میدم بهت تایم عالیو کنار اونا میگذرونیم

زین سرشو تکون داد و دستاش از روی بازوی لیام سرخورد و باهم وارد بار شدن ، روزا میگذشت و رابطه زین و لیام پررنگ تر میشد ، دیگه خبری از لویی نبود ، دیگه نگرانی نبود .

حتی لیام متوجه شده بود زین دیگه ماری جوانا هم مصرف نمیکنه حتی سیگارشم کم کرده ، انگار داره ارامش پیدا میکنه

هرمن_واوو زین مالیک اینجاست

هرمن بلافاصله از جاش بلند شد ، پسر متعجب و به بغل کشید و چند باری دستشو رو پشتش کوبید

هرمن_پسر کوچولومون بزرگ شده

زین سعی میکرد خنده اشو کنترل کن و از بغلش اومد بیرون_ممنون هرمن

برنارد_خوش اومدی ، بالاخره لیام تونست تورو بکشونه اینجا

زین شونه ای بالا انداخت

هرمن با ارنجش به بازوی لیام کوبوند_ترفندت چی بوده؟

لیام تنها تک‌خنده ای کرد و لب زد هیچی

برنارد_هی خجالت زدش نکن ، مطمعنم لیام از هات ترین ترفند ممکنه استفاده کرده

لیام با چشمای گرد به اون دو نفر بعد به زین نگاه کرد که با شیطنت داشت میخندید و ابجوشو به ابجوی برنارد کوبوند

لیام_هی ، نباید اینجوری قضاوت کنید

هرمن طرف لیام و گرفت _بیخیال لیام ، اونا رویای تاپ بودنو دارن و رویا برای جوونا عیب نیست

هرمن بلند قهقه ای زد و لیام تنها با خجالت خندید و سرشو‌انداخت پایین

زین ابرویی بالا انداخت _قطعا همینطوره ، رویا داشتن برای کیتن ها عیب نیست

برنارد هوویی کشید و ابجوشو خورد و لیامم بدون هیچ صدایی فقط با یه لبخندی که نمیدونست اصلا برای چی رو‌لباش شکل گرفته شیشه ابجوشو برداشت و چند قلپی خورد

هرمن_بگذریم ، اوضاع چطوره ؟به اینجا عادت کردید؟

زین رو صندلیش کمی جا به جا شد _فکر میکنم داریم‌عادت میکنیم

برنارد_اگه فکر میکنید اینجا زندگی کردن براتون سخته گور بابای کسی که مجبورتون کرده ، برید جایی که ازش لذت ببرید ، شما دوتا جوونید و کلی کارای فان و عشق و‌حال باید کنید چون بعدش باید بچه داری کنید

راز(mystery)Where stories live. Discover now