《□ part : 10 □》

Start from the beginning
                                        

دکتر≈اوه...آم...شما پزشک عمومی هم هستید!!...خیلی هم عالی...پس تا وقتی جراح مغزمون بیاد شما میتونید داخل اتاق مواظب ایشون باشید...ولی لطفا فقط خودتون برید داخل...
و در ضمن ایشون بیهوش هستن...
راستی قبلش برید یونیفرم بپوشید...

+چشم ممنون...
سوکجین گفت و وارد اتاق رختشویی شد و روپوش نو و تمیزی رو پوشید و از اتاق خارج شد

هوسوک اومد سمتش و گفت: کجا میخوای بری؟..
جین دست هوسوک رو گرفت و کشید ی گوشه و گفت: میخوام برم داخل...ببین مواظب جونگ کوک باش...باشه؟...

×باشه حواست به تهیونگ باشه ها‌...

+خیله خب..
سوکجین گفت و وارد اتاق عمل شد...
تهیونگ روی تخت دراز کشیده بود و سرش با باند پیچیده شده بود...
دست و پای سمت چپش...توی گچ بود و چشماش بسته بود...

جین رفت سمتش و کنارش نشست و دستشو گرفت و گفت: ته ته...دیشب تولدت بود...بیست و دو سالت شد...و تو الان روی تخت بیمارستانی....جونگ کوک از بس گریه کرده چشماش کاملا قرمزه..بلند شو تهیونگ...
بلند شو که جیمین مطمئناً حالش بده..
بلند شو که خودشو مقصر میدونه..
بلند شو تهیونگم...
من تمام تلاشمو میکنم...هر کاری ازم بر بیاد انجام میدم‌ تا جونگ کوک داغون نشه...
تا همه ی ما داغون نشیم...
و تورو از دست ندیم...

اینو گفت و دست تهیونگ رو محکم فشار داد

دکتر جراع مغز وارد اتاق شد و پرسید: شما پرستار جدید هستید؟..

سوکجین جواب داد : خیر...من مدرک جراحی دارم و پزشک عمومی هم هستم...و از نزدیکان بیمار...

_اوه...عالیه...شما میتونید خیلی کمکم کنید..
دکتر گفت و دستکش هاشو‌ دستش کرد و گفت: سمت چپ مغزشون آسیب دیده..و خونریزیش بند اومده...میدونی که اگه لوب فرونتال و یا لوب تمپورالش آسیب دیده باشه ممکنه نتونه حرف بزنه یا ممکنه نتونه راه بره ،حتی ممکنه فراموشی بگیره و خیلی چیزای دیگه...

ما اول بخیه میزنیم و بقیه ی روند درمان برای بعد از به هوش اومدن بیماره..

جین سر تکون داد و دستکشش رو دستش کرد..

هوسوک میدید که جونگ کوک حالش خیلی بده...کمی نزدیکش شد و گفت: کوکا...ببین...جین داخله..رفته تا به دکتر کمک کنه...نگران چیزی نباش...همه چیز درست میشه...

جونگ کوک به صفحه ی گوشیش خیره بود..
هوسوک نزدیکتر شد تا بتونه صفحه ی گوشیه جونگ کوک رو ببینه...و دید...
عکس دوتاییشون باهم بود..تهیونگ خیلی زیبا شده بود و هردوشون در حال خنده بودن..

تهیونگ خیلی زیبا شده بود و هردوشون در حال خنده بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*عکسی که جونگ کوک بهش خیره شده بود

جونگ کوک بغض توی گلوشو قورت داد و شروع به حرف زدن کرد:
^من هیچوقت براش ادم خوبی نبودم هوسوک...تنها کاری که کردم خوردکردنش بود...متأسفم تهیونگم...متأسفم...ولی تو برای من عالی بودی...فقط ای کاش حالت خوب بشه...اصلا ای کاش همه چیو فراموش کنی و دیگه منو به یاد نیاری...و منم میرم گم و گور میشم...تا هیچوقت دستم بهت نرسه...تو لیاقت بهتر از من رو داری..نه ی سادیسمیه عوضی که دنبال آزار دادنته...

اینو گفت و بغضش ترکید...سرشو روی شونه ی هوسوک گذاشت و شروع کرد به اشک ریختن...
هوسوک آروم موهای جونگ کوک رو نوازش میکرد و حرفای تسکین دهنده بهش میزد...

جونگ کوک اونقدر گریه کرد که سرشونه های لباس هوسوک کاملا خیس از اشک های جونگ کوک بودن...

×اَه...پاشو جمع کن خودتو مرد گُنده...گند زدی به لباسم...ایشش
هوسوک گفت و جونگ کوک آب دماغشو بالا کشید...

^متأسفم...من فقط...احساس عذاب وجدان شدیدی دارم...
جونگ کوک گفت و به هوسوک چشم دوخت..

×ببین کوکی...تو سادیسمی ای‌...و تهیونگ مازوخیسمی...پس مشکل چیه؟؟
اون درد میخواد..‌توام بهش میدی...

^میدونم هوسوک...ولی ی وقتا التماس میکرد که تمومش کنم...ولی نکردم...من خیلی خودخواهم...خیلی...

×بزار به هوش بیاد...اونوقت با خودش حرف بزن و این مشکل رو حل کن...

^ اگه به هوش نیاد چی؟

همون موقع جین از اتاق خارج شد و دویید سمت جونگ کوک و گفت: برگه ی سیتی اسکن تهیونگ دست توعه؟

جونگ کوک برگه هارو سمت جین گرفت و گفت: بگو چیزیش نیس....لطفااا...

جین جوابی نداد و وارد اتاق عمل شد..

جین کنار دکتر ایستاد و برگه ی سی تی اسکن رو باز کرد و گفت: تا اونجایی که من میدونم...لوب فرونتال آسیبی ندیده...ی شکستگی ساده اس که با بخیه ای که زدیم درست میشه...

سلام...
بعد از مدت ها پارت جدید رو آپ کردم...دوسش داشته باشید...
بوس بهتون...ووت و کامنت یادتون نره کیوتیاااا...🕊🤍






《count me out》Where stories live. Discover now