❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 36❖ᵉⁿᵈ

Start from the beginning
                                    

گارسون سفارشاشونو اورد و جفتشون مشغول خوردنشون شدن.

جونگین که حساب کرد باهم بیرون رفتن تا بوتیک های بچگانه رو هم بگردن و برای سویونگ لباس بگیرن.
سویونگ با یه سلیقه ی فوق العاده از هر لباسی پفکی که میدید خوشش میومد و میگفت همونو دوست داره ولی جونگین دنبال یه لباس قشنگ تر میگشت.

تک تک بوتیک هارو گشتن تا وقتی که جونگین لباس مورد نظرشو پیدا کرد.
یه لباس عروسکیه پفکی که رنگی بین هلویی و صورتی کمرنگ داشت.

سویونگ با ذوق به شیشه ی بوتیک چسبید : این خیلی خوشگله!

جونگین خندید : با این حرفت موافقم بیبی!
بیا بریم بپوشش.

دست سویونگ رو کشید و داخل برد ، سایز دخترک رو که دیگه از بر شده بود ، گفت و منتظر شد لباس رو بیارن.
سویونگ فقط با خوشحالی این طرف و اون طرف میپرید ، نه فقط برای اینکه یه لباس فوق العاده پیدا کرده در واقع به این خاطر که امروز یکی از بهترین روزایی بود که تو کل زندگیش گذرونده بود.

لباس که اومد سویونگ تو اتاق پرو رفت و به کمک جونگین اونو پوشید.
جونگین به دختر کوچولوش نگاه کرد ، حس میکرد باز داره بغض میکنه ولی خودش رو کنترل کرد و با گرفتن دست سویونگ اونو چرخوند : پرنسس تو فوق العاده شدی!
همینو دوست داری؟

سویونگ با خوش رویی سرش رو بالا پایین کرد و به خودش تو آینه نگاه کرد.
از همونجا کفش ست و کش های کیوت خرگوشی هم خریدن تا روز مراسم از اوناهم استفاده کنه.

جونگین چتری های پراکنده ی دخترش رو مرتب کرد : تو برو درش بیار منم میرم حساب کنم.
خودت میتونی درش بیاری؟

*اوهوم!

سویونگ داخل اتاق پرو رفت و جونگین هم به سمت صندوق رفت و حساب کرد.
موقع برگشتشون وقتی سوار ماشین جونگین بودن کنجکاوی سویونگ نسبت به زندگی بعد از مراسم ازدواج گل کرد.

*آپا ، بعد از ازدواج تو و آپا سهونی تو پیش ما زندگی میکنی؟

جونگین همونطور که رانندگی میکرد لبخند زد : آره بیبی.
بابات داره یه خونه ی تازه حاضر میکنه سه تاییمون بعد از ازدواج منو سهون اونجا زندگی میکنیم.

*مامانبزرگ و بابابزرگم میان؟

+نه خب اونا خونه ی خودشون زندگی میکنن.
ولی به ما سر میزنن و ماهم خونشون میریم.

سویونگ که کنجکاو تر از این حرفا بود باز پرسید : یعنی ممکنه بازم نینی بدنیا بیاری؟

جونگین مِن‌مِن کرد : خ...خب اره...میشه ، اگر کسایی که باهم ازدواج میکنن بخوان...میشه.

سویونگ ذوق کرد : یعنی میشه من یه برادر کوچولو داشته باشم؟؟

جونگین خندید : میشه بیبی!

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now