part🎲12🎲

337 70 50
                                    

⁦🗯️⁩زمان حال 🗯️⁩

🎲سهون 🎲

فنجون قهوه رو به لبهام نزدیک کردمو گوشمو به صحبت های چان سپردم 

- نیمی از درآمد هفت شب نمایش رو به خیریه بخشیدیم اما اونا هنوزم برای نگه داری از سالمند ها کمبود بودجه دارن

سوهو در ادامه ی صحبت های چانیول گفت :

- درسته ، هزینه درمان و نگهداریشون هر سال افزایش پیدا میکنه و افراد زیادی نیستن که این خیریه رو حمایت میکنن

- تو در چه حالی سهون چرا دیشب نیومدی ؟

فنجونو روی میز گذاشتم و گفتم :

واقعا شرمنده ام هیونگ ، خیلی دیر کارم تموم شد به وسطای نمایشم نمیرسیدم

سوهو دستشو روی دست چانیول گذاشتو گفت :

- کارشون واقعا عالی بود سهون ، حداقل یکی از ما دنبال درسی که خونده رفت

می خواستم بگم چانیول و البته لوهان ،اون الان به یه ستاره ی تمام عیار تبدیل شده اما لبهام حرکتی نکرد

چانیول فنجون قهوه شو روی میز گذاشت و رو به ما گفت :

- تا دو ماه آینده دوره مصرف داروهای جدید بک تموم میشه سطح هوشیاریش درحال بهتر شدنه

با مکث کوتاهی ادامه داد :

- دکترها حدس میزنن اگه همه چیز خوب پیش بره بتونه قبل از پاییز هوشیاریشو بدست بیاره

من و سوهو با تعجب به هم نگاه کردیم ، هر دومون شوکه شده بودیم

دستهای چانیولو توی دستام گرفتم و با خوشحالی بهش تبریک گفتم

سوهو دستشو دور شونه چان محکم کرد و با خنده کنار گوشش گفت :

- خبرای خوبو گذاشته بودی به جای دِسر آخرش

اولین بار بوده که بعد از تصادف بکهیون برق شادی رو دوباره توی چشمهای چانیول میدیدم ، شاید بیدار شدن دوباره ی بک نویدی باشه برای برگشتن روزهایی که میون خاکستر سرد اتفاقات تلخ این پنج سال گم شده بودن

به صورت سرشار از امیدواری دوستم نگاه کردم و از اعماق قلبم آرزو کردم اونقدر خوش شانس باشم که پاییز همین سال و قبل اون که دوباره چیزی مانع کنار هم بودنمون بشه همگی مون اینجا بازگشت به زندگی بکهیونو جشن بگیریم

******

⁦♠️⁩ جونگین ⁦♠️⁩

روی صندلی میز خالی کنار دَکه نشستمو دستمو بالا گرفتم

- آجوما ، برام دو بطری سوجو بیارین لطفا

امروز برای اولین بار بعد از مرگ نونا به یک دکه ی خیابونی اومده بودم

Swear to Love and Sin ♠ Season 2 ♠Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu