❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 34❖

Start from the beginning
                                    

: جدی چطور انجامش دادی؟ بهت مشکوک نشدن؟

جونگین خندید : احتمالاً اونام مثل جنابعالی به توانایی های یه امگا اعتقاد نداشتن!

پلیس خندید : آلفای خوش‌شانسی داری!
امیدوارم بتونی نجاتش بدی!

+وقتی اومده بودم خودکارو ازتون بگیرم بهتون گفتم!
این جلسه ، جلسه ی آخر دادگاهشه!

پلیس دستی روی شونه ی جونگین کشید : صدرصد کیم جونگین!
از تو هیچی بعید نیست!

پایان فلش بک

صدا تا اخرش برای حضار پخش شد.
جونگین که تقریباً هزار بار اون صدای مزخرف رو شنیده بود بی واکنش و سرش پایین بود.

ولی سهون ، وکیل و تمام حضار با دهنای باز به صدای ضبط شده گوش میدادن.
وکیل مقابل کم مونده بود فرار کنه و مشتری های به ظاهر شاکی هر لحظه ترسون تر میشدن.

با تموم شدن صدا ، جونگین لبتاب رو بست : نیازه حرف دیگه ای بزنم؟
همه چیز گفته شد.

قاضی به جونگین نگاه کرد : میدونید که صدا مدرک محکمی نیست!

جونگین بی تردیدو با صدای بلند گفت : برگه ی اصالت صدا رو دارم!
اگر اینم به نظرتون مدرک محکمی نیست...

موبایلش رو دراورد و تماسی گرفت : میتونی بیای داخل.

دو پلیس با لباس های فرم مشکی کمتر ازچند ثانیه بعد وارد شدن.
یکیشون کنار جونگین اومد و برگه رو ازش گرفت : این برگه تحت نظر من کپی و چاپ شده.
صدا هم تحت نظر من ضبط و داخل فلش ریخته شده.

قاضی رو به جونگین پرسید : پس شما همکاریه پلیسی داشتید!

جونگین مکث کرد و بعد گفت : بله داشتم!

قاضی عینکش رو جابجا کرد و بلند گفت : همونطور که از مدارک و شواهد موجود مشخصه ، مدارک علیه اوه سهون به اندازه ی کافی مطمئن نیستن و اشخاص پلیس و صدای ضبط شده مدارک محکم تری محسوب میشن.
حکم دستگیریه لی دونگ کی داده میشه و رسیدگی به پرونده‌ش به صورت جداگانه انجام میشه.
تمام مشتری هایی که اسمشون در برگه ی شکایت نوشته شده موظف به پرداخت خسارت نقدی به صورت کاملاً مجزا هستن.
سجون نامی که در صدای ضبط شده نام برده شد ، با توجه به جلوگیری از ادامه ی سوء استفاده بخشیده میشه ، مگر اینکه اوه سهون شکایتی داشته باشه.
همچنین اوه سهون تبرئه و پرونده ی ایشون به طور کل بسته میشه.
به سهون نگاه کرد : از سجون شکایتی دارید؟

سهون که هنوز باورش نشده بود ، فقط سوال قاضی رو شنید ، حتی نمیتونست تکون بخوره.
_ندارم.

: پایان دادگاه رو اعلام میکنم.

جونگین خندید و به سهون نگاه کرد ، سهون هم فقط با ناباوری به امگایی که برای نجات دادنش خودش رو به آب و آتیش زده بود نگاه کرد.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now