Part 6 ~ Am I be Crazy!?

84 16 2
                                    


بکهیون با حواس پرتی رانندگی میکرد! میشه گفت سوک از اون هوشیارتر بنظر میومد!

_جلوی اون فروشگاه نگه دار!

+چیزی میخوای؟

_کاندوم .... شایدم تو خونت داری؟

+اهم .... میخرم!

گفت و جلوی یه داروخونه نگه داشت.با عجله پیاده شد و خودش رو چپوند تو داروخونه.

+چه مرگشه؟؟؟؟چرا اینقد رکه؟

با نگاه خیره مسئول داروخونه که ازش «این دیونه دیگه چی میخواد» به خودش اومد!

+اممم کاندوم سایز لارج لطفا!

صدای سوتی نزدیکش اومد.

_تو لارجی؟

با شوک به طرف مینسوک که دستشو تو جیب ژاکتش گذاشته بود برگردوند.

+چرا اومدی؟

تصمیم گرفت بیخیال حرفش و نگاه شوکه مسئول بشه.

_روان کنندم بخر!

خب با این حرفش تیر خلاص رو زد!بکهیون به سرفه افتاد و تلاش کرد خودشو به اون راه بزنه!

«محض رضای خدا برگرد تو ماشین!»

میخواست بگه اما حس میکرد قراره چیز بدتری بشنوه پس بیخیال شد!

_حالا واقعا لارجه؟!میدونی که لارج چقدره؟!

با صدای ارومش دم گوشش چشماشو محکم بست و آرزو کرد هرچه زودتر از اون داروخونه بیرون بزنه!

مینسوک قبل از بک کارتشو روی پیشخوان گذاشت و خودشو با برسی کردن کاندوم و روان کننده سرگرم کرد!

+وات د فاک کیم مینسوک؟؟؟

به محض بیرون رفتنشون گفت و تلاش کرد سنگینی نگاهی که هنوز حس میکرد رو نادیده بگیره.

_چرا طعم دار نخریدی؟

+ها؟!

_میگم چرا کاندوم طعم دار نخریدی؟ راستی واقعا لارجی؟؟؟ یا میخواستی نگی یدونه مینی سایز بدید؟!

+میخوای نشونت بدم بفهمی؟؟؟

_چه بی صبر .... حالا وایسا تا برسیم خونه!

با پوزخند گفت و سوار ماشین شد.تا رسیدن به خونه حرفی دیگه ای نزدن و فقط صدای رادیو بود که پخش میشد!

_خونت بزرگه ها!

+اوهوم .... میگم ....

_چیه؟!

+حموم نمیخوای؟

_ظهر رفتم اگه میخوای برو من یکم الکل میخورم!

+باشه پس .... الکل تو یخچاله از خودت پذیرایی کن!

_همینکارو میکنم ~

The Dating Project Où les histoires vivent. Découvrez maintenant