بکهیون با حواس پرتی رانندگی میکرد! میشه گفت سوک از اون هوشیارتر بنظر میومد!_جلوی اون فروشگاه نگه دار!
+چیزی میخوای؟
_کاندوم .... شایدم تو خونت داری؟
+اهم .... میخرم!
گفت و جلوی یه داروخونه نگه داشت.با عجله پیاده شد و خودش رو چپوند تو داروخونه.
+چه مرگشه؟؟؟؟چرا اینقد رکه؟
با نگاه خیره مسئول داروخونه که ازش «این دیونه دیگه چی میخواد» به خودش اومد!
+اممم کاندوم سایز لارج لطفا!
صدای سوتی نزدیکش اومد.
_تو لارجی؟
با شوک به طرف مینسوک که دستشو تو جیب ژاکتش گذاشته بود برگردوند.
+چرا اومدی؟
تصمیم گرفت بیخیال حرفش و نگاه شوکه مسئول بشه.
_روان کنندم بخر!
خب با این حرفش تیر خلاص رو زد!بکهیون به سرفه افتاد و تلاش کرد خودشو به اون راه بزنه!
«محض رضای خدا برگرد تو ماشین!»
میخواست بگه اما حس میکرد قراره چیز بدتری بشنوه پس بیخیال شد!
_حالا واقعا لارجه؟!میدونی که لارج چقدره؟!
با صدای ارومش دم گوشش چشماشو محکم بست و آرزو کرد هرچه زودتر از اون داروخونه بیرون بزنه!
مینسوک قبل از بک کارتشو روی پیشخوان گذاشت و خودشو با برسی کردن کاندوم و روان کننده سرگرم کرد!
+وات د فاک کیم مینسوک؟؟؟
به محض بیرون رفتنشون گفت و تلاش کرد سنگینی نگاهی که هنوز حس میکرد رو نادیده بگیره.
_چرا طعم دار نخریدی؟
+ها؟!
_میگم چرا کاندوم طعم دار نخریدی؟ راستی واقعا لارجی؟؟؟ یا میخواستی نگی یدونه مینی سایز بدید؟!
+میخوای نشونت بدم بفهمی؟؟؟
_چه بی صبر .... حالا وایسا تا برسیم خونه!
با پوزخند گفت و سوار ماشین شد.تا رسیدن به خونه حرفی دیگه ای نزدن و فقط صدای رادیو بود که پخش میشد!
_خونت بزرگه ها!
+اوهوم .... میگم ....
_چیه؟!
+حموم نمیخوای؟
_ظهر رفتم اگه میخوای برو من یکم الکل میخورم!
+باشه پس .... الکل تو یخچاله از خودت پذیرایی کن!
_همینکارو میکنم ~
VOUS LISEZ
The Dating Project
Fanfictionقرار گذاشتن با یه غریبه به مدت سه ماه! خب تو این دوره چیز عجیبی نیست درسته؟! اما عجیب میشه اگه این کار برای یه پروژه باشه و هر دو طرفم پسر باشن!!! شش تا پسر برای پروژه دانشگاهشون تصمیم گرفتن دو تا غریبه رو باهم جفت کنن .... یکی از اون دو نفر ؛ یکی ا...