Part 1 ~ The strange

211 32 6
                                    


_ههههه....شوخی بامزه ای بود!

کیونگسو پوکر بهش خیره شده بود و هیچ ریکشنی نشون نمی‌داد. همین باعث شد کم کم لبخند بیون بکهیون جمع شه.

_داری میگی من باید تو این پروژه مسخره شرکت کنم؟

چانیول با آرامش تمام تکه تست برشته ای برداشت و کنار دی او نشست.
چان : دقیقا!

+و کی این ایده احمقانه رو داده؟!

هر پنج پسری که تو اتاق بودن دستشونو بلند کردن. بک ناباورانه تک خندی زد و عصبی دور خودش چرخید.

+دارید ازم میخواید سه ماه با کسی که نمی شناسم قرار بذارم؟!

کای : اینجوریم نیست که نشناسی....

بکهیون با ابروهای بالا پریده منتظر ادامش بود اما بنظر نمیومد کای قصد گفتنش رو داشته باشه.

+یااااا نمیخواید بگید قراره با کی جفت شم؟!

دی او : نوپ! می‌خوایم کاملا شوک توی قیافت معلوم باشه.

بکهیون حرصی کوسنی برداشت و به طرفش پرت کرد.

+همین حالاشم به اندازه کافی شوکه‌م!!

سهون : مطمئنم عاشقش میشی هیونگ!

+ مطمئنم همه این اتیشا از گور‌ تو بلند میشه!

سهون با بیخیالی شونه‌شو بالا انداخت.

+قراره کی این غریبه رو ببینم؟!

چان : اااا بیخیال بکهیون! اون روحیه ماجرا جوییت کجا رفته!؟ اینقد دمغ نباش!

+پارک چانیول ماجراجو نظرت چیه خودت برای یه پروژه با یه غریبه قرار بذاری؟! اونم برای سه ماه تموم!

چان : اگه اون غریبه کیسی که انتخاب کردیم باشه .... قطعا انجامش میدم!

+فقط میخوای رو مخ من بری که کنجکاو شم طرف کیه و آخرشم بهم نگی!

چان : واو خیلی باهوشیا!

کای : بیخیال هیونگ همش سه ماه! با یه غریبه قرار میذاری و پروژمون رو انجام میدیم! از کجا معلوم شاید عشقتو پیدا کنی بالاخره! تو که سینگل به گوری در هر حال!

+یاااا من سینگل به گور نیستم! کلی دوست دختر داشتم!

سوهو که تا حالا ساکت بود لیوان قهوه‌ش رو پایین آورد و با نیشخند آرومی گفت : اوه درسته .... اون یه پسره!

+ای...این اصلا شوخی بامزه ای نیست دیگه!

سوهو : اوه پسر باهاش کنار بیا .... درواقع چاره دیگه ایم نداری!

اهی کشید و دور اتاق چرخید.بی قرار دستش رو بین موهای خوش حالتش کشید و به موقعیت فکر کرد.پنج تا پسر دیگه با آرامش صبحونه شون رو می‌ خوردن و کاملا نادیدش گرفتن.

+میشه حداقل بگید کی قراره ببینمش؟!

سوهو : الان؟

با شنیدن صدای در از جا پرید و ناباورانه به طرف پسرا که نیشخند زده بودن چرخید!

+دوربین مخفیه؟!الان من اماده نیستم!!

با صدای نه چندان آرومی گفت.

چان : ریلکس بابا تو همه چی تمومی... موهاتم چرب نیست ....

سرش رو جلو آورد و با سروصدا بوش کرد.

چان : بوی بدیم نمی...خب زیاد بوی بد نمیدی ^^

دوباره صدای در بلند شد و اینبار طولانی تر بود.

کای : زود باش دوست پسرتو معطل نکن!

+می‌کشمت کیم کای!

با دندون قروچه گفت و از آشپزخونه خارج شد.

همه دنبالش به طرف در رفتن اما ده قدم دورتر ازش وایسادن و با لبخند منتظر واکنش بکهیون شدن!با باز شدن در بکهیون از شوک چشماش درشت شد و دوستاش جلوی خودشون رو گرفته بودم تا نزنن زیر خنده.

_احمق سه ساعته اینجام!

حتی اگه به چشم و گوشش شک داشت ... فقط یه نفر بود که اونو احمق صدا میکرد و اینطوری باهاش سر جنگ داشت ؛

+کیم...مینسوک؟!

_مشتاق دیدار بیون .... بکهیون!


•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•

⊹𝑩𝑎𝑒𝑘𝑴𝑖𝑛 - t.me/xiu_baek

The Dating Project Where stories live. Discover now