_ههههه....شوخی بامزه ای بود!کیونگسو پوکر بهش خیره شده بود و هیچ ریکشنی نشون نمیداد. همین باعث شد کم کم لبخند بیون بکهیون جمع شه.
_داری میگی من باید تو این پروژه مسخره شرکت کنم؟
چانیول با آرامش تمام تکه تست برشته ای برداشت و کنار دی او نشست.
چان : دقیقا!+و کی این ایده احمقانه رو داده؟!
هر پنج پسری که تو اتاق بودن دستشونو بلند کردن. بک ناباورانه تک خندی زد و عصبی دور خودش چرخید.
+دارید ازم میخواید سه ماه با کسی که نمی شناسم قرار بذارم؟!
کای : اینجوریم نیست که نشناسی....
بکهیون با ابروهای بالا پریده منتظر ادامش بود اما بنظر نمیومد کای قصد گفتنش رو داشته باشه.
+یااااا نمیخواید بگید قراره با کی جفت شم؟!
دی او : نوپ! میخوایم کاملا شوک توی قیافت معلوم باشه.
بکهیون حرصی کوسنی برداشت و به طرفش پرت کرد.
+همین حالاشم به اندازه کافی شوکهم!!
سهون : مطمئنم عاشقش میشی هیونگ!
+ مطمئنم همه این اتیشا از گور تو بلند میشه!
سهون با بیخیالی شونهشو بالا انداخت.
+قراره کی این غریبه رو ببینم؟!
چان : اااا بیخیال بکهیون! اون روحیه ماجرا جوییت کجا رفته!؟ اینقد دمغ نباش!
+پارک چانیول ماجراجو نظرت چیه خودت برای یه پروژه با یه غریبه قرار بذاری؟! اونم برای سه ماه تموم!
چان : اگه اون غریبه کیسی که انتخاب کردیم باشه .... قطعا انجامش میدم!
+فقط میخوای رو مخ من بری که کنجکاو شم طرف کیه و آخرشم بهم نگی!
چان : واو خیلی باهوشیا!
کای : بیخیال هیونگ همش سه ماه! با یه غریبه قرار میذاری و پروژمون رو انجام میدیم! از کجا معلوم شاید عشقتو پیدا کنی بالاخره! تو که سینگل به گوری در هر حال!
+یاااا من سینگل به گور نیستم! کلی دوست دختر داشتم!
سوهو که تا حالا ساکت بود لیوان قهوهش رو پایین آورد و با نیشخند آرومی گفت : اوه درسته .... اون یه پسره!
+ای...این اصلا شوخی بامزه ای نیست دیگه!
سوهو : اوه پسر باهاش کنار بیا .... درواقع چاره دیگه ایم نداری!
اهی کشید و دور اتاق چرخید.بی قرار دستش رو بین موهای خوش حالتش کشید و به موقعیت فکر کرد.پنج تا پسر دیگه با آرامش صبحونه شون رو می خوردن و کاملا نادیدش گرفتن.
+میشه حداقل بگید کی قراره ببینمش؟!
سوهو : الان؟
با شنیدن صدای در از جا پرید و ناباورانه به طرف پسرا که نیشخند زده بودن چرخید!
+دوربین مخفیه؟!الان من اماده نیستم!!
با صدای نه چندان آرومی گفت.
چان : ریلکس بابا تو همه چی تمومی... موهاتم چرب نیست ....
سرش رو جلو آورد و با سروصدا بوش کرد.
چان : بوی بدیم نمی...خب زیاد بوی بد نمیدی ^^
دوباره صدای در بلند شد و اینبار طولانی تر بود.
کای : زود باش دوست پسرتو معطل نکن!
+میکشمت کیم کای!
با دندون قروچه گفت و از آشپزخونه خارج شد.
همه دنبالش به طرف در رفتن اما ده قدم دورتر ازش وایسادن و با لبخند منتظر واکنش بکهیون شدن!با باز شدن در بکهیون از شوک چشماش درشت شد و دوستاش جلوی خودشون رو گرفته بودم تا نزنن زیر خنده.
_احمق سه ساعته اینجام!
حتی اگه به چشم و گوشش شک داشت ... فقط یه نفر بود که اونو احمق صدا میکرد و اینطوری باهاش سر جنگ داشت ؛
+کیم...مینسوک؟!
_مشتاق دیدار بیون .... بکهیون!
•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•=•⊹𝑩𝑎𝑒𝑘𝑴𝑖𝑛 - t.me/xiu_baek
YOU ARE READING
The Dating Project
Fanfictionقرار گذاشتن با یه غریبه به مدت سه ماه! خب تو این دوره چیز عجیبی نیست درسته؟! اما عجیب میشه اگه این کار برای یه پروژه باشه و هر دو طرفم پسر باشن!!! شش تا پسر برای پروژه دانشگاهشون تصمیم گرفتن دو تا غریبه رو باهم جفت کنن .... یکی از اون دو نفر ؛ یکی ا...