[چت نامجون و یونگی]
-
-
-
یونگی گیج شده بود. توی استودیوش به عقربه های ساعتی خیره شده بود که رفته رفته به 6 نزدیک میشدن. نمیدونست باید کجا بره. کدومش مهم تر بود؟ قرار کمپانی یا هوسوک؟
5:50 دقیقه به استودیوی نامجون رفت و با اضطراب در زد.
همین که نامجون درو باز کرد یونگی داخل رفت و مطمعن شد ک سوکجین اونجا نیست."ساعت ۶ با رییس کمپانی و همزمان و هوسوک قرار دارم .نمیدونم چیکار کنم. میدونم که باید با هوسوک حرف بزنم ولی همزمان این یه قرار کاری بزرگه. اون اهنگا خیلی مهمن. فاک حالم خوب نیست" یونگی گفت و سرشو تو دستاش گرفت.
"هیونگ اروم باش" نامجون هم گیج شده بود. شرایط یونگی واقعا سخت بود و نامجون نمیخواست که حتی تصور کنه یه روز جای اون بود.
یکم به اوضاع فکر کرد و شروع کرد به حرف زدن.
"اهنگات، درباره ی هوسوکن. درباره ی این که چقدر عاشقشی و چقدر دلت میخواد برگرده به زندگیت درسته؟"
YOU ARE READING
Can't smile without you[SOPE]
Fanfictionچی میشد اگه یونگی اونو انتخاب میکرد؟ چی میشد اگه بعد از اون دعوا رهاش نمیکرد؟ اگه شرایط فرق میکرد، چه قدر میتونست تو زندگیشون تاثیر بذاره؟ Sope au🍒 hobicfs on twitter 🍃