13

946 63 54
                                    

"میخوای من انجامش بدم؟"

بو با سرش به کاندومی که هری محکم تو دستش نگه داشته بود اشاره کرد. انقدر خودشو جمع کرده بود که دراوردن لباساش فکر بدی بود. اون همینطوریشم لمس های ساده و اجتناب ناپذیر بو براش سخت بود چه برسه بخواد از کمر به پایین لمسش کنه.

بو با رضایت از جایی که نشسته بود هریو تماشا کرده بود که داشت از شمعی به شمع دیگه حرکت میکرد و تا جایی که میتونست همرو روشن میکرد تا اینکه شعله ی روی کبریت به پایینش میرسید. بو به توضیحش برای اینکه نمیخواست یه کبریت دیگه رو روشن کنه خندید، اون ادعا داشت که یه خط فاصلی بین رمانتیک و قربانی شدن هست.

ولی الان، تو این اتاق لطیفی که به خاطر نور شمع ها داشت سو سو میکرد بو بهش لبخند زد و هری تقریبا عقلشو از دست داد.

"نه اوکیه، خودم انجامش میدم." روی دوتا زانوهاش روی تشک وایساد و بهش نزدیک تر شد. "تو فقط دراز بکش." هری با لطافت تشویقش کرد.

ولی الان که داشت دوباره فکر میکرد این احتمالا بدترین پیشنهادی بود که میتونست بده چون الان بو زیرش دراز کشیده بود و هری الان یه تماشاچی داشت که باعث شد دستاش شروع به لرزیدن کنن. موهاش روی بالشتاش پخش شده بود و خیلی وقت بود که هری چیزی به این خوشگلی رو تختش نداشته بود.

بو روی ملافه هاش موند. بوی عطرش و گرمای بدنش که با برداشتن پتو پریده بودن، جفتشون موقتی بودن، و هیچکدومم کافی نبودن. هری دلش خیلی بیشتر از این چیزا میخواست. ولی این خاطره دائمیه.

هری فکر نمیکرد که هیچوقت جوری که بو الان داشت بهش نگاه میکردو فراموش کنه، جوری بهش نگاه میکرد انگار هری ماه و ستاره هارو تو اسمون قراره داده بود.

هری اب دهنشو قورت داد و دکمه و زیپ شلوارشو باز کرد. با دندونش پایین لباسشو گرفته بود تا تو دست و بالش نباشه و باعث شد که نگاه بو بیفته رو شیکمش. ناخوداگاه نوک انگشتاشو کشید روی شیکمشو نافش که باعث شد هری قلقلکش بیاد. و هری یه جورایی امیدوار بود که بو متوجه دون دون شدن پوستش نشه.

هری با لطافت پاهای بو رو از هم بیشتر باز کرد، اون حس پیروزی ای که بو یکم پیش داشت خودشو باهاش پیش میبرد انگار که از بین رفته بود. باعث شد هری موقع باز کردن کمربندش احساس تنهایی کنه.

"چی شده؟"

"چیزی نشده."

بهش یه لبخند زد ولی به اندازه کافی لبخندش قدرت نداشت پس هری خودشو از روش بلند کرد و کنارش دراز کشید. بو هم خودشو بهش نزدیک تر کرد.

"ما قبلا هم سکس داشتیم."

خیلی اروم گفت چون دلش نمیخواست این شرایط پر از ظرافتی که واردش شده بودنو خراب کنه. با اینکه الان صورتاشون رو به هم دیگه بود ولی بازم برای بو سخت بود که باور کنه الان پیش هریه. الان توی ساختمون کوچیکش بود که توی زیرزمین بود، جایی که اب هی سرد و گرم میشد و یه جاهای عجیبی از کف خونه جیر جیر میکردن.

DARK | CompleteWhere stories live. Discover now