ليام با سردترين قيافه ممكن بهش نگاه كرد و شونه هاشو بالا انداخت. نشست رو مبل و گفت "چى ميخواى ببينى؟" لايرا پريد رو مبل و جيغ زد "بااااربى!!"

"نه، كارتون ترسناك ميبينيم."

"اما من شب خوابم نميبره... چطورى ببينم؟ تو ميخواى شب بغلم كنى؟"

"لايرا دارى ديوونم ميكنى كم كم ميفهمى؟..."

"بابا...؟"

"چيه؟!"

"بهم...گفتى...لايرا..." لايرا درحاليكه بغض كرده بود گفت.

"خب، ممكنه از دهنم در رفته باشه دليل نميشه كه..." لايرا پريد بغل ليام و محكم فشارش داد. ليام اروم دستاشو بالا اورد تا پشت لايرا بذاره... اما دوباره نتونست و واكنشى نشون نداد...

لايرا درحاليكه لبخند ميزد اروم گفت "ديدى تونستى صدام كنى؟ ميدونستم بالاخره اينكارو ميكنى."

"اگه نميخواى از مبل پرتت كنم پايين ساكت باش و تكون نخور." ليام گفت و دستاشو دور لايرا حلقه كرد.

———————————————————————————

" هنوز نيومده؟ مگه ميتونه همينطورى نياد؟ " كتى با تعجب پرسيد.

" فكر كنم بهتره كه نياد.. چون اتفاقاى خوبى نيفتاده..."

" منظورت چيه؟ چى شده؟ "

" نميدونم چقدر ميدونى كتى، اما اينجا يكى بود به اسم "ويل" كه كاراشو ليام ميكرد. از اول تا آخرشو. خلاصه خيلى حواسش بهش بود. حتى باعث شد كمتر شه مجازاتش، براش دكتر گرفت، وكيل گرفت... اون پسره خيلى عجيب بود هميشه، هفته پيش فهميديم دوباره خودكشى كرده، اولين بارش نبود... اما ايندفعه نتونست دووم بياره... قبل اينكارش براى ليام نامه نوشته بوده، يعنى ازشون خواسته بهش كاغذ بدن و اونام اينكارو كردن، چند روز بعدش اين اتفاق افتاده... اد ميگه اگه به ليام بگيم ديوونه ميشه."

"اوه... من ازين موضوع خبر نداشتم، پس نامه چى ميشه؟ كسى خونده نامه رو؟ توش چى نوشته بود؟"

"نميدونم... من خودم نخوندم، يعنى ميخواستم بخونم ولى اد گفت نميتونه اجازه بده بهم. فقط ميدونم خيلى طولانيه.. از زين خبرى ندارى؟"

"چرا دارم... اتفاق خاصى نيفتاده، ساكت تر شده فقط. دوستش برگشته و با اونا ميمونه. واى نايل تو بايد هرى رو ببينى... اون خيلى... خوشگله.."

نايل اخم كرد و گفت "منظورت چيه كه خوشگله؟ از من خوشگل تره؟"

" الكى جوش نزن، طبق قانون هميشگى " همه پسراى جذاب گى ان " "

Forgive me sunshine [Completed]Where stories live. Discover now