همه به این حرکتش خندیدن و جونگکوک با چشمای متعجب و هیجان زدش به وی نگاه کرد..
از وقتی اجرا تموم شده بود وی رو درست و حسابی ندید تا ازش بخاطر این دعوت تشکر کنه..
پسر بزرگتر کمی خودش رو بالا کشید و از جیب پشت شلوارش پاکتی دراورد:
"اینم از دستمزد امشب"
و به دنبال حرفش چشمکی زد..
نامجون کمی خودش رو جلو کشید و پاکت رو برداشت..
پولای داخلش رو که شمرد با خوشحالی خندید:
"واووو..مثل اینکه کارمون داره میگیره بچه ها"
جیهوپ دستاشو تند تند میزد بهم و یونگی از کیوتی دوست پسرش نیشخند زد..
وی دستش رو از پشت جونگکوک رد کرد و دور گردنش پیچید..
پسر کوچیکتر زیر چشمی به چهره خنثیِ وی نگاه کرد..
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه داشت با جیمین راجب اجرا صحبت میکرد..
نگاه جونگکوک برگشت و روی دستای کشیده ای که دورش حلقه شده بودن قفل شد..
نوک زبونش رو به گوشه لبش کشید..
جونگکوک حس میکرد روی دستای وی فتیش داره..
آخه مگه میشد فقط با دیدن انگشتای کسی مسخ بشه؟؟!
یهو جین بلند شد و بلند گفت:
"شیپ میکنم"
جیهوپ که درحال صحبت و نوازش با دوست پسرش بود،با ذوق برگشت سمت جین:
"کی؟..کی؟..کی با کی؟..بدو بگو هیونگ"
نگاه همه پسرا به سمت جین برگشت..
جونگکوک کنجکاو به جین نگاه میکرد و منتظر ادامه حرفش بود..
جین به جیهوپ نگاه کرد و نیشخند زد:
"حدس بزن"
چند ثانیه بین جین و جیهوپ نگاهی ردوبدل شد که یهو جیهوپ گفت:
"جیمین با میله وسط بار؟"
همه خندیدن و جیمین کفشش رو از توی پاهاش دراورد و به سمت جیهوپ پرت کرد..
که البته پسر جاخالی داد و کفش به مبل برخورد کرد..
بار خیلی خلوت شده بود و پسرا توی قسمت وی آی پی نشسته بودن..و بجز خودشون کسی اونجا نبود..
پس میتونستن آزادانه باهم صحبت کنن و بخندن..
جین وقتی خندش تموم شد گفت:
"نه حدس بعدی"
جونگکوک هنوزم از حلقه شدن اون دست دور گردنش احساس گرما میکرد..
کمی خودش رو با دستاش باد زد که صدای وی رو کنار گوشش شنید..
نفسای داغ وی مستقیم به گوشش میخوردن و بدنش رو به لرزه شیرینی می انداختن:
"گرمته؟"
جونگکوک کمی برگشت سمتش..
نمیخواست مثل صحنه های توی فیلما یهو برگرده و بومم..
لباشون بهم بخوره..
پس خیلی آروم برگشت و کمی..فقط کمی خودش رو عقب کشید:
"نه هوا خوبه"
گرمش بود..خیلیم گرمش بود و اگر بهش اجازه میدادن همون وسط لخت میشد..
میتونست حس کنه که گونه هاش از همین گرما سرخ شدن..
صدای یونگی دوپسر رو از خلسه نگاه همدیگه بیرون کشید:
"جونگکوک و وی؟"
جین یه بار دست زد و انگشت اشارش رو به سمت یونگی گرفت:
"بینگو دوست باهوشم"
جیمینم با خوشحالی بلند شد و با جین های فایو رفت:
"برای اولین بار باهات موافقم"
جونگکوک حس مسکرد توی بدنش کوره داره..
اونقدر که بیرون زدن دود از یقه تیشرت خاکستریش رو میتونست حس کنه..
سرش رو انداخت پایین و لب پایینش رو به دندون کشید
*دقیقا چرا خوشم اومد؟..جمع کن خودتو جونگکوک..توکه گی نیستی..هستی؟*
جونگکوک میتونست قسم بخوره که گی نیست..
ولی این کششی که به وی داشت چی بود؟
"بچه ها جونگکوک رو معذب نکنید"
این صدای نامجون بود که سعی کرد کمی جونگکوک رو نجات بده..
"نامجون لطفا یه امشبو همکاری کن ببینم میتونم این وی ترشیدرو شوهر بدم یا نه"
جین گفت و نامجون ریز خندید..
وی حلقه دستش رو دور گردن جونگکوک محکمتر کرد و سر پسر کوچیکتر رو به گردنش چسبوند:
"واقعا بهم میاییم؟"
جونگکوک بیشتر از این نمیتونست سرخ بشه..
اول بخاطر اینکه داشت توی گردن خوشبوی وی نفس میکشید و از عطر خوشبوش تنفس میکرد..
دوم بخاطر حرفی که از اون لبای خوش فرم خارج شده بود..
قلب بی جنبش مدام خودش رو به درو دیوار سینه پسرک میکوبوند و جونگکوک میترسید حالا که انقدر به هم نزدسک شدن وی این تپشای محکم رو حس کنه..
جمله وی مدام توی سرش میپیچید..
کتش رو توی مشتش فشرد و سعی کرد حداقل اینجوری هیجانش رو تخلیه کنه..
*واقعا..بهم میاییم؟*
***
سلام سلام💜حالتون چطوره؟
آقا یه چیزی..من از شرط ووت متنفرم و فقط میخواستم ببینم حسش چجوریه که نویسنده ها میزارن://
فقط همین:))
فعلا فکر نکنم شرط ووت بزارم ولی شمام خدایی کم لطفی نکنید و اون ستاره کوشولو رو فشار بدین🙃
بابت تاخیر واقعا متاسفم:((
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد و با کامنتای قشنگتون خوشحالم کنید😙💜
بوس بهتون♡
YOU ARE READING
• I Know Obsessed With Me •
Fanfiction"وقتی کسی رو غرق خودت کردی باید غریق نجاتشم باشی..نه اینکه ولش کنی تا توی بی توجهیت غرق بشه:)" Au Vkook-Kookv
•Part 7•
Start from the beginning
