تهیونگ مدام سرش رو تکون میداد و میرقصید..
زنجیرای روی شلوارش با هربار رقصیدن اون پسر،تکون میخوردن و صدای ریز و زیبایی ایجاد میکردن..
جونگکوک هیچ کسی رو نمیدید..
چشمای اون فقط و فقط جذب اون پسر شده بودن..
گوشاش هیچ چیزی نمیشنید بجز اون صدای بم و زیبا..
این حس توی قلبش چی بود؟
هیجان؟
شاید!!..حس قالبش اون لحظه هیجان بود..
جونگکوک لمس اون سیمارو روی قلبش احساس میکرد..
جوری که انگار قلب پسر کوچیکتر اون گیتار الکتریکی بود و وی با انگشتای کشیدش اون جسم رو به بازی گرفته بود..
جیهوپ یهو بلند داد زد:
"Everybody make some noise"
جمعیت مثل دیوونه ها جیغ میکشیدن و بالاو پایین میپریدن..
بعد از چند دقیقه بالاخره آهنگ تموم شد..
جونگکوک نمیتونست تکون بخوره..اونقدر محو لبخند زیبای وی بود که متوجه برخورد یه آدم مست و درنهایت خیس شدن لباسش با مشروب توی دست اون شخص نشد..
تهیونگ جلو اومد و با صدای بمش آروم گفت:
"امیدوارم بهتون خوشگذشته باشه..میخواستم اعضای بندمونو براتون معرفی کنم..اونا بعد از گفته شدن اسمشون با سازی که دارن براتون مینوازن"
دخترا و پسرا از شدت بم بودن اون صدا تعجب کرده بودن..
طوری بود که انگار سیگار و مشروب خورده بود و همین موضوع باعث شده بود تا صداش بمتر و خشدار تر از قبل بشه..
جونگکوک نفس لرزونش رو از بین لباش خارج کرد و بار دیگه نفس عمیقی کشید..
چون نمیدونست میتونه تحمل کنه و نره روی صحنه و گردن کشیده اون پسر،که با قطرات عرق روش برق میزد،ببوسه یا نه!
وی شروع کرد:
"جیهوپپ گیتار آکوستیک"
جیهوب تند تند انگشتای سفیدش و کشیدش رو روی سیمای گیتار میکشید و با صدای بلندش جمعیت رو به وجد می اورد..
سرش رو مدام به چپو راست تکون میداد و با ریتم همراه شده بود..
بعد از چند ثانیه دوباره وی گفت:
"شوگا درامز"
یونگی یا همون شوگا هم با قدرت و سرعت اون چوب توی دستاش رو روی درامش میکوبید و سرش رو با شدت تکون میداد..جوری که جونگکوک نگران گردنش شده بود..
لباسای مشکیش با پوست سفید و موهای استخونی رنگش تضاد زیبایی رو ایجاد کرده بود..
جیهوپ محو جذابیت بیش از حد دوست پسرش شده بود و زدن گیتار رو کلا فراموش کرد..
اون صحنه هیچوقت براش تکراری نمیشد..
جوری که چوب رو بین انگشتای استخونیش میچرخوند و بعد روی درام فرود می اورد،زیادی برای دوست پسرش نفس گیر بود..
بعد از حدود 30 ثانیه باز صدای وی توی بار پیچید:
"جیمین گیتار باس"
موهای صورتی رنگ جیمین،که خیس از عرق بود و اون پسر رو جذابتر از همیشه نشون میداد،روی صورتش ریخته شده بودن و پسر سعی میکرد با تکونای محکم سرش اونارو کنار بزنه..
KAMU SEDANG MEMBACA
• I Know Obsessed With Me •
Fiksi Penggemar"وقتی کسی رو غرق خودت کردی باید غریق نجاتشم باشی..نه اینکه ولش کنی تا توی بی توجهیت غرق بشه:)" Au Vkook-Kookv
•Part 7•
Mulai dari awal
