" ياااا خورد تو صورتم."
يونگي با تعجب برگشت و به صورت تو هم رفته از درد جين نگاه كرد.
نگاهشو با ناباوري بين مامانش و جي يون چرخوند :" مگه جينم قراره با ما بياد؟ "
مامانش با لبخند چراغ راهنما رو زد و جواب داد:" البته پسرم. جين الان عضوي از ماست."
ترجيح داد چيزي نگه و در عوض هندزفرياشو از جيبش بيرون آورد.
Maybe I shouldn't try to be perfect
I confess, I'm obsessed with the surface
In the end, if I fall or if I get it all
I just hope that it's worth it
Last year I fell flat on my face
And last month I knew somethin' should change
Last week I started over again
Ask me and I'll tell you how I've been
Mhm, don't get me started
You've got me nervous to speak
So I just won't say anything at all...
نامجون معتقده The neighborhood حرف دل آدمها رو بهتر از خودشون ميزنه.
با تك تك كلمه هاي اين آهنگ فكرش براي هزارمين بار تصوير ديشب رو تجسم كرد.
نامجون پشت فرمون نشسته و يونگي كنارش. ماشين لب ساحل پارك شده . لپتاپ رو پاهاي يونگي روشنه و نامجون تو اغوشش كشيده. جايي بين پرتاب موشك و حركت سريع تانك ها نامجون بوسه ي ريزي رو گردن يونگي ميزاره.
يونگي داغ ميكنه...
نامجون ادامه ميده...
يونگي تو گرماي بوسه ها ذوب ميشه و حواسش هست كه لپ تاپو ببنده بعد پرتش كنه عقب...
" مين يونگي! ميشنوي؟ دارم با تو حرف ميزنم"
موزيكو پاز كرد.
رو به مامانش گفت:" داشتم اهنگ گوش ميكردم"
" گفتم بهت بري پايين از سوپر يه كوكا با يه بسته كيندر بخري."
از پنجره بيرونو نگاه كرد و ناخوداگاه زير لب گفت:" هولي شت "
جين از صندلي عقب خنديد و با دست به شونش ضربه ي ارومي زد:" زندگي تكرار تاريخه پسر. بدو بپر پايين."
" جين الان وقتش نيست"
لپ تاپو گذاشت رو تخت و غر زد:" باور كن جي يون نيست. رفته مي يون رو بخوابونه."
تهيونگ دست كشيد تو موهاش و گفت :" پس خوب نگاه كن..."
صورتشو به اسكرين نزديك كرد :" ددي"
جين نفس سنگينشو بيرون داد و دستشو رو عضو نيمه برامدش گذاشت.
" به نفعته كه به همون خوبي به كارت ادامه بدي بيبي"
تهيونگ كش گرمكنشو كمي پايين داد و گوشيشو پايين تر برد.
" اينجا رو خوب نگاه كن ددي"
جين دقت كرد. سه ثانيه بعد در حاليكه به شدت داغ كرده بود ناليد :" فاك يو ته."
تهيونگ با شيطنت و إحساس رضايت خنديد و دستشو رو تتوي جديدش كه اسم جين بود كشيد. و همزمان ناله ي بلندي سر داد:" جيييين... عاحححححححح كاش اينجا بودي تا تنمو لمس ميكردي، تا پريتو تو خودم حس ميكردم...."
جين سرعت حركت دستشو بيشتر كرد.
" فاك بيبيي...ادامه بدهههههههه..."
و لحظه أي بعد جفتشون همزمان با صداي بلند به ارگاسم رسيدن.
جين بين نفس نفس هاش گفت:" برو استراحت كن .... پس فردا ميام فرودگاه دنبالت"
تهيونگ لبخند زد و با خستگي چشماشو رو هم گذاشت.
The End
YOU ARE READING
Slowly kills you
Fanfictionيونگي يه پسر ١٧ سالست كه بعد از ماجراهايي كه سال قبل براش افتاده همراه مادرش تصميم ميگيرن تابستون رو تو شهر ديگه اي كنار خواهرش بگذرونن اما آشنايي با پسري كه تو پمپ بنزينه تمام معادلات يونگي روبه هم ميريزه.... #Bts #yoonjin #sin #taejin #namjoon #s...
Part 23
Start from the beginning