IT STARTED IN A WRONG SENT||...

By kim_bunny2020

205K 35.9K 5.2K

«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دس... More

PART| 1
PART| 2
PART| 3
PART| 4
PART | 5
PART| 6
PART| 7
PART| 8
PART| 9
PART| 10
PART| 11
PART | 12
PART | 13
PART | 14
PART | 15
PART |16
PART| 17
PART|18
PART| 19
PART| 20
PART| 21
PART| 23
PART| 24
PART| 25
PART| 26
PART| 27
PART| 28
PART| 29
PART| 30
PART| 31
PART| 32
PART| 33
PART| 34
PART| 35
PART|36
PART|37
PART| 38
PART|39
PART| 40
LAST PART
kim_bunny2020

PART| 22

4.5K 825 152
By kim_bunny2020

4روز
این مدت زمانی بود جونگکوک منتظر بود وی پیام بده اما هیچ پیامی دریافت نکرد اون کم کم داشت امیدشو از دست میداد
+پس جونگکوک اینجا زندگی میکنه ،آپارتمان کوچیکیه
جیمین اینو گفت وقتی داشت داخل آپارتمان جونگکوک میگشت

«متاسفم ولی این تنها چیزی بود که تونستم بخرم»

+مشکلی نیس مشکلی نیس من توی کوچیکتر از اینم زندگی کردم

«واقعا؟»

+آره و فقط تنها من نبودم مادر و پدرم هم بودن اون یه آپارتمان یه نفره با یه اتاق و یه حموم و یه آشپزخونه که به پذیرایی چسبیده بود بود مادر پدرم چیز زیادی نداشتند مادرم یک زن خونه دار معمولی و پدرم هم آشغالای توی خیابونو جمع میکرد

جیمین آروم گفت و به پایین نگاه کرد

+به همین دلیل من استعدامو پیدا کردم و شروع کردم به پرورش دادنش و هرگز دست از تلاش نکشیدم من خیلی سخت کار میکردم و تلاش میکردم اولش آسون نبود ولی سرانجام من به آرزوهام رسیدم من برای مامان و بابام یه خونه بزرگ عالی گرفتم و یک دوست پسر خوب دارم اینا نتیجه اشک و عرق و فداکاری هایی که میکردم

جیمین بعد از گفتن حرف هاش لبخندی زد

«وای  هیونگ این واقعا عالیه»

جونگکوک با خوشحالی گفت اما یهو لباش اویزون شد واهی کشید

«کاش منم میتونستم انجام بدم»

+تو هم میتونی انجام بدی

«من نمیتونم چون هر وقت سخت کار میکنم عواقب بدی داره»

+مثل چی؟

«مثل اوندفعه که سرکار از حال رفتم»

+داخل کلابی که مال جین هیونگه؟

جونگکوک سرشو تکون داد

«قبل از اون اتفاق ،خیلی چیزا بود که داشتم روشون کار میکردم باید درس میخوندم برای امتحانم و پرژومو کامل میکردم و باید سخت کار میکردم تا بتونم پول خورد و خوراکمو در بیارم واسه امتحان خیلی سخت خوندم و خوشحالم که قبول شدم پروژمم با کمک جین هیونگ عالی از آب در اومد اما پنج روز بعدش بهم حمله دست داد و ...
این احتمالا به این خاطره که من خیلی سخت کار میکنم و وقتی اون اتفاق برام افتاد و از حال رفتم جین هیونگ خیلی نگران شد...من فقط باعث دردسر اونام»
جونگکوک به آرومی گفت و سرشو پایین انداخت

+هی همچین چیزی نگو مطمئن باش جین هیونگ خودش خواسته بهت کمک کنه و تو اونو به دردسر ننداختی  اگه منم جای جین هیونگ بودم همینکا و میکردم

جونگکوک با گنگی به جیمین نگاه کرد

«چرا؟»

+از اونجا که کسی مثل تو یه هاله بزرگی از درخشش و روشنایی داره تو هنوز ۱۸سالته درسته؟زمان زیادی رو داری برای اینکه با خوشبختی زندگی کنی

«ولی خود قدیمی من این فکرو نمیکنه و منتظره تا بمیره..»

_ولی  امروز خود جدیدت اینطور فکر نمیکنه ؟نه؟
این صدای جین بود وقتی داشت پیش جونگکوک مینشست

«چون شما ها اینجایین فک نکنم بتونم ترکتون کنم چون شما برای من خیلی مهمین»

جونگکوک اینو گفت وقتی داشت لبخند معروف خرگوشیشو میزد

جیمین دستشو رو سر جونگکوک گذاشت و موهاشو بهم ریخت

+درستهه برای همین هیچوقت تسلیم نشو و ما رو ترک نکن
جونگکوک لبخندی زد

«باشه»

_خیلی خب خیلی خب حرف زدن بسه بیا ناهارت آماده کردم زود باش

جونگکوک سرشو تکون داد و وارد آشپرخونه شد و سر صندلی نشست و شروع کرد به خورذن غذا

جیمین با ناراحتی گفت:
+متاسفیم که نمیتونیم تا شب پیشت بمونیم اجرامون ساعت۲شروع میشه

جین ها با ناراحتی آهی کشید:

_آره متأسفیم

جونگکوک لبخندی زد
«نه مشکلی نیست من میدونم شما پسرا کلی کار دارید که انجام بدین من نمیتونم کار زیادی براتون انجام بدم پس میگم موفق باشید»

+مطمئن شو که چقد باحال می رقصم
جیمین با افتخار گفت
«آره اجرای زنده دیشبتونم خیلی عالی بود جیمین هیونگ و تهیونگ شی خیلی جذاب بودند»

+آییش .. از اون احمق لنگ دراز تعریف نکن

جیمین در حالیکه عصبانی شده بود و غر غر میکرد گفت

«چرا؟جیمین هیونگ از تهیونگ شی خوشش نمیاد؟»
_نه در واقعا اون دوتا از بچگی بهترین دوستای هم بودن ولی این اواخر تهیونگ  زیاد خوب اجرا نمیکنه وحال و هواش خوب نیس سرد رفتار میکنه

جین با ملایمت برای جونگکوک توضیح داد

+و اون بهم نمیگه دلیلش چیه.. باورت میشههه؟به من که دوست صمیمیشم نمیگه فضایی احمق
جونگکوک به جیمین که چطوری با کیوتی حرص میخورد لبخند زد

_ولی تو مثل اون نباشیااا هر وقت چیزی شد بهم بگو بهرحال من همیشه کمکت میکنم

و به جونگک نزدیک شد و موهاشو ناز کرد

+و هیچوقت نگو دردسری اوکی؟
جونگکوک لبخندی زد
«باشه هیونگ»
جیمینم در جوابش لبخندی زد
_خب جونگکوک ما رفتیم اگه اتفاقی افتاد زنک بزن
جونگکوک سرشو تکون داد
~~~~~~~~~~~~~
جونگکوک در حال دیدن اجرای جیمین بود
مثه که بعد از اون اجرای جین شروع میشد
اون تا ساعت۴داشت اجراهاشونو نگاه میکرد
جونگکوک گوشیشو برداشت و پیامی رو دید

جیمین هیونگ:
اجرامو دیدی؟
باحال بود؟⁦^_^⁩

جونگکوک:
خیلی باحال بود جیمین هیونگ
مثله همیشه خفن بودی
لحظه ای که بدنتو با ریتم اهنگ تمون دادی عالی بود
مخصوصا اون بخشش که با هوسوک شی رقصیدین

جیمین هیونگ:
کی بهتر میرقصه؟
من یا اون؟

جونگکوک:
نمیتونم بگم
هر دوتتتون خیلی خوبین

جیمین:
میفهمم
من به یه چیزی نیاز دارم تا این نا امیدی رو از بین ببره

جونگکوک:
نا امیدی؟

جونگکوک منتظر موند تا جیمین جوابشو بده ولی جوابشو نداد اون خیلی نگران شد و تصمیم گرفت به یونگی پیام بده

جونگکوک:
ببخشید یونگی هیونگ که مزاحم شدم ولی برای جیمین هیونگ خیلی نگرانم

یونگی هیونگ:
اون احمق چیکار کرده؟

جونگکوک تموم ماجرا رو براش تعریف کزد

یونگی هیونگ:
تو واقعا معصومی
بهر حال اون حالش خوبه
اون نا امید شده بود که تو اونو انتخاب نکردی
امیدوار بود تو اونو انتخاب کنی تا جی هوپ اسب فیسو
جیمین بعد از اینکه مثه احمقا اومد پیشم لبخند زد بعدش شروع کرد به گریه کردن بدون هیچ دلیلی
خب منم بهش یه کیک و آبمیوه دادم
الان نرمال شده
اون مثله بچه هاس

جونگکوک:
خیالم راحت شد فکر کردم کار اشتباهی کردم

یونگی هیونگ:
نه بابا
تو چطوری؟
خوبی؟

جونگکوک:
آره خوبم
داشتم اجرای جیمین هیونگو میدیدم اون واقعا فوق العادس

یونگی هیونگ:
میدونم،واسه همینه که دوسش دارم
هر چند من همچین چیزی نمیگم چون اگه بگم اون فکر میکنه من با یه روح جایگزین شدم
پس....

جونگکوک:
فهمیدم هیونگ

بعد از اون  جونگکوک یک پیام گرفت...از یه شخص خاص

____________________________________

سلام قشنگا خوبین؟⁦^_^⁩

ووت و کامنت فراموش نشه خوشکلا😍😍😍❤️❤️❤️❤️
از اینکه خوندینش خیلی ممنونم و بابت ووتاتون خیلی خیلی بیشتر ممنون😍❤️
ته کم کم داره میاد😈

Continue Reading

You'll Also Like

118K 20.4K 35
پایان یافته* *FICTION* بوی خاک پس از باران من فقط قرار بود یه امگای آنتی آلفا باشم که در نهایت با یه بتای خوشگل ازدواج میکنه و یه گروه ضد آلفا راه م...
157K 23K 40
خلاصه: جئون جونگ کوک پسر بیست و چهار ساله‌ایه که چندین ساله تنها زندگی میکنه، یه روز توی راه برگشت از کارش به پسر زخمی‌ای بر میخوره که حافظه‌ش رو از...
109K 16.4K 33
منم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بق...
52.3K 7.9K 16
{اتمام یافته} جئون جونگ کوک، وارث باند RM تصمیم میگیره رقیب اصلیش رو از میدون به در کنه... چه اتفاقی میوفته اگه توی این ماموریت، ناخواسته صاحب یک هیب...