❕Vietato❕

By MinBlume

48.5K 7.6K 1.7K

چی میشه اگه پسر تخس رئیس جمهور کشوری که همجنسگرایی توش رسما ممنوعه، عاشق بادیگاردش بشه؟ 🚫ژانر: درام، اسمات،... More

preface
❕Part 1
❕Part 2
❕Part 3
❕Part 4
❕Part 5
❕Part 6
❕Part 8
❕Part 9
❕Part 10
❕Part 11
❕Part 12
❕Part 13
❕Part 14
❕Part 15
❕Part 16
❕Part 17
❕Part 18
❕Part 19
❕Part 20
❕Part 21
❕Part 22
❕Part 23
❕Part 24
❕Part 25
❕Part 26
❕Part 27

❕Part 7

1.9K 308 59
By MinBlume


جانگ‌کوک از  صبح که اومده بود جیمینو ندیده بود، اولش احتمال داد که خواب باشه، اما الان نزدیکای ساعت پنج بعد از ظهر بود و جیمین اصلا از اتاقش بیرون نیومده بود

با تردید و البته نگرانی سمت اتاقش رفت و شروع کرد در زدن

+بله؟

-عامم.. منم.. میشه بیام تو؟

+بیا
جیمین گفت و جانگ‌کوک بلافاصله وارد اتاق شد

+چیزی شده؟

-خب نه
واقعا چیزی شده بود؟ به اون چه که جیمین نیومده بود بیرون از اتاقش؟

-خفه شو کوک تو بادیگاردشی این وظیفته!
زیر لب گفت

+چی؟ نشنیدم..

-هیچی.. میخواستم تشکر کنم.. و بگم لازم نبود این کار.. خودم حلش میکردم
با تردید سعی کرد موضوعی که از دیروزه ذهنشو درگیر کرده رو مطرح کنه

+راجع به چی حرف میزنی؟
جیمین با تعجب پرسید

-خب.. ممنون.. کمک بزرگی بود.. حتما جبران میکنم.. بهت پسش میدم..
جانگ‌کوک با دستپاچگی گفت

+من نمیدونم راجع به چی حرف میزنی جئون
جیمین با بیخیالی گفت و جانگ‌کوک هم وقتی دید جیمین نمیخواد راجع به این موضوع حرف بزنه، دیگه حرفی نزد ولی قطعا نمیذاشت به اون پسر مدیون بمونه

-باشه.. پس من دیگه میرم..
جانگ‌کوک گفت و سمت در رفت

+صبر کن
جیمین گفت و جانگ‌کوک به سمتش برگشت و با چهره سوالی بهش خیره شد

+امشب منو میبری بار؟ دارم میپوسم..

-میدونی که نمیشه، اجازه نداری..!

+خب اگه با تو برم که مشکلی پیش نمیاد.. تو مواظبمی..

-من مراقبتم ولی بابات جلوی همه ی کلابا یکیو گذاشته که حواسش باشه نری

+نه.. نه همشون!
جیمین با نیشخند گفت

-منظورت چیه؟

+میگم همشون نه، ساعت هفت میریم، اوکی؟

-باشه

+اوکی، میتونی بری
جیمین با لحن سردی رو به جانگ‌کوک گفت که باعث شد جانگ‌کوک تو جاش یخ بزنه

حالا که جانگ‌کوک به اندازه کافی به جیمین مدیونه و اینکه فکر میکنه باید ازش همیشه مراقبت کنه، جیمین لزومی نمیدید تا دیگه باهاش گرم و مهربون باشه!

بعد از رفتن جانگ‌کوک جیمین گوشیشو در اورد و دنبال شماره هوسوک گشت

+هیونگگگ

-سلام جیمینی، اوکی شد؟

+آره ولی متسفانه خودشم باید بیارم

-خوبهه من تو قسمت وی ای پی همون گی باری که دفعه قبل رفتیم جا رزرو کردم

+عالیه، فقط هوسوکااا نمیتونی چند تا دخترم بیاری با خودت؟ میدونی که من گی نیستم!

-از دست تو بچه! چه مدل دختری؟

+نمیدونم.. فعلا یه اکیپ دختر بیار که اشناهات باشن، شاید معجزه ای شد و از یکی خوشم اومد و رفتم تو رابطه، نشدم که تهش حداقل یکیو به فاک میدم

-باشه.. ببینم چی میشه





جیمین برای اخرین بار خودشو تو ایینه نگاه کرد، موهای بلوندشو مرتب کرد و از اتاق بیرون رفت

-بریم؟

+بریم!
جیمین گفت و هر دو به طرف پارکینگ عمارت حرکت کردن

+خب، بگیر، تو باید رانندگی کنی

جیمین در حالی سوییچ bmw X5  چهار در و سفیدشو به جانگ‌کوک میداد گفت و جانگ‌کوک هم بدون هیچ حرفی سوییچ و گرفت و سوار شد و با ناباوری به جیمینی که صندلی عقب میشست نگاه کرد

-اون چشه؟
زیر لب از خودش پرسید

+خب راه بیوفت، ادرسو رو نقشه ماشین مشخص کردم با گوشیم
جیمین گفت و جانگ‌کوک بدون هیچ حرفی راه افتاد

تقریبا نیم ساعت طول کشید تا برسن

-اینجااااست؟
جانگ‌کوک با تعجب و شوک زده پرسید

+آره اینجاست! مشکلیه؟

-اخه اینجا گی بـا..

+گی باره، مشکلش چیه؟

-نه.. تو گی ای؟

+با اینکه زیادی داری فضولی میکنی ولی جوابتو میدم، نه جئون من به هیچ عنوان به پسرا تمایل ندارم، الانم پیاده شو تا دیرم نشده
جیمین گفت و هر دو به سمت کلاب حرکت کردن

نگهبان کلاب با دیدن جیمین فورا کنار رفت، با اینکه جیمین ماسک داشت اما طبق چیزایی که هوسوک سفارش کرده بود بهش اجازه ورود دادن و ازش سوالی نپرسیدن

بخش اصلی و عمومی کلاب رو رد کردن و وارد بخش وی ای پی شدن، جیمین با دیدن سه تا دختری که با هوسوک و یونگی سر یه میز شش نفره نشسته بودن لبخندی از سر رضایت زد و به طرفشون رفت

+های
جیمین با لبخند دندون نمایی رو به جمع گفت و بعد صندلی رو عقب کشید و نشست

-البته! چه فکری میکردم؟
جانگ‌کوک هم با پوزخند وقتی دید براش جایی نیست زیر لب گفت و چند قدم عقب تر کنار دیوار وایساد

جیمین هم بی اهمیت به جانگ‌کوک مشغول نوشیدن شد

اون دخترا ظاهرا دوستای هم دانشگاهی هوسوک بودن و هوسوک بهشون راجع به اینکه قراره با کی بیان بیرون چیزی نگفته بود

ولی از وقتی که جیمینو دیده بودن به وضوح شوکه به نظر میومدن

جیمین نمیدونست این برای اینه که اونا فهمیدن اون پسر رئیس جمهوره یا فقط برای جذابیتشه

-خب جیمین اوپا تو دوست دختر داری؟
دختر جذاب و لوندی که خودشو یونگسون معرفی کرد رو به جیمین پرسید

+هنوز نه بیبی
جیمین درحالی که نیشخند میزد موهای دخترو نوازش کرد و گفت و همین حرکت باعث شد لبخند بزرگی رو صورت یونگسون شکل بگیره و خودشو به جیمین نزدیک تر کنه

جیمین دستشو دور گردن دختر کنارش انداخت و چیزی تو گوشش گفت که همین باعث عمیق تر شدن لبخند دختر شد

-من میرم تو سالن تا شما راحت باشید، آقای پارک اگه کارم داشتید زنگ بزنید
جانگکوک که عصبی به صحنه روبروش خیره شده بود گفت و ماسکش رو به صورتش زد و از بخش وی ای پی بیرون رفت

جیمین شونه ای بالا انداخت

+هی یونسونا میخوای باهام بخوابی؟
جیمین اروم زیر گوش دختر پرسید

نمیدونست چرا داره از همین اول اینو میپرسه، چون تصمیم گرفته بود با یکی وارد رابطه جدی بشه و یونسون هم از اون دخترایی که یک شبه باشن به نظر نمیرسید اما چرا اینو پرسیده بود؟

-چـ.. چی؟

+واضح پرسیدم، نکنه میخوای اینو از دست بدی
جیمین با جدیت ولی اروم طوری که بقیه متوجه نشن رو به دختر گفت و دست یونسون  رو گرفت و رو عضوش کشید

+فکراتو بکن خوشگلم
رو به یونسون با پوزخند گفت

+من میرم بیرون سیگار بکشم
رو به هوسوک گفت

-اما اینجا باره میتونی همین جا هم بکشی!

+خودم دارم میبینم
جیمین با اشاره به سیگارایی که دست یونگی و هوسوک و یکی از اون دخترا بود گفت و ادامه داد
+یکم به هوای آزاد احتیاج دارم
گفت و ماسکشو به صورتش زد و از بخش وی ای پی خارج شد

+اون جئونه عوضی کجاست؟ اگه تا الان منو میکشتن هم نمیفهمید
زیر لب با عصبانیت گفت که یک دفعه نگاهش به بادیگاردش افتاد که رو صندلی کنار میز بار نشسته بود و مشروب میخورد، خواست سمتش بره که متوجه پسری شد که نزدیک کوک شد و دستشو دور گردنش حلقه کرد

+پس اومدی بیرون تا دوست پسرتو ببینی؟
زیر لب گفت و دوباره نگاهشو به جانگ‌کوک انداخت که دست پسرو باز کرد و مچشو گرفت و دنبال خودش به بیرون از بار کشید

جیمین هم دنبالشون تا تو کوچه راه افتاد

چرا داشت دنبالشون میرفت؟ دوست پسر هرزه‌ی بادیگاردش به اون چه ربطی داشت؟ هیچکدوم اینارو نمیدونست، اما ته دلش آرزو میکرد کاش اون دوست پسرش نباشه.. نمیدونست چرا!

با متوقف شدن اون دوتا، جیمین خودشو پشت باجه تلفن قایم کرد

نمیتونست صداشونو بشنوه اما میدید که جانگ‌کوک گاهی با عصبانیت و گاهی با بی حسی با پسر حرف میزد که یکدفعه پسر پرید بغلش و لباشو رو لبای جانگ‌کوک گذاشت

+دارید چه غلطی میکنید؟
جیمین نمیدونست چجوری از اون پشت پریده بیرون و خودشو به اونا رسونده و اینو فریاد زده

دو پسر روبروش شوکه بهش خیره شدن

-به تو چه مربوطه؟ گه خوریش به تو نیومده بچه سوسول!
پسری که جانگ‌کوک رو بوسیده بود رو به جیمین گفت

+به من چه ربطی داره؟ بچه سوسول؟ الان بهت بچه سوسولو نشون میدم
جیمین با عصبانیت غرید و یقه لباس پسرو گرفت و مشتی تو صورتش زد بعد پسرو پرت کرد رو زمین و این مشتای جیمین بودن که
پی در پی تو صورت اون پسر فرود میومدن

-جیمین.. جیمین.. ولش کن
جانگ‌کوک که سعی میکرد جیمینو از روی پسر بلند کنه گفت

+چیشده نگران دوس پسر عزیزتی؟
جیمین با تمسخر رو به کوک گفت و از رو پسر بلند شد

-این.. این عوضیو میشناسی؟
پسر که صورت خونشیو با استینش پاک میکرد رو به کوک پرسید

و کوک بی اهمیت به پسر زخمی کنارش با نگرانی سمت جیمین رفت و دستاشو تو دست گرفت و مشغول برسی دستاش شد

+خوبی؟ چیزیت که نشده؟ دستت درد گرفته؟ زخمی شده؟
جانگ‌کوک با نگرانی تند تند و پشت سر هم از جیمین پرسید

وقتی جانگ‌کوک با عجله سمتش اومده بود فکر میکرد میخواد بزنتش یا همچین چیزی، اما لعنتی، اصلا این انتظار این ری‌اکشن رو نداشت

با بهت جانگ‌کوک خیره شد، ضربان قلبش شدت گرفته بودن، نمیدونست چرا وقتی جانگ‌کوک اینجوری بهش توجه میکنه تپش قلب میگیره،  نمیدونست! واقعا نمیدونست؟

-یا جئون جانگ‌کوک اون رفیق عوضیت منو لت و پار کرده اونوقت تو نگران اونی؟
پسر زخمی رو به کوک با ناراحتی و عصبانیت گفت

-این تقصیر خودته سونگمین، بهت گفتم به من نزدیک نشو، دیگه هم دور و اطراف من پیدات نشه

-اما.. اما من فقط ازت.. برای یه بار فرصت میخوام
سونگمین با بغض گفت

-متاسفم سونگمین، خدانگهدار
جانگ‌کوک گفت و بازوی جیمینو گرفت و راه افتاد

-خب اره حتما اون بچه سوسول برات بهتره
سونگمین از پشت سرشون فریاد زد و جانگ‌کوک بی توجه بهش دست جیمینو گرفت و کشیدش تو کوچه کناری که کوچه نسبتا خلوتی بود

کوبیدش به دیوار

-فکر کردی داری چه غلطی میکنی پارک جیمین؟

+چی شد تازه یادت افتاد نگران دوست پسرت شی؟

-اون دوست پسرم نبود و اگرم باشه به تو هیچ ربطی نداره، داره؟

+من پسر رئیس جمهور کشورم، پسر بزرگ ترین ضد همجنسگرای کره!

-اما این پسر بزرگ ترین ضد همجنسگرای کره پاتوقش بزرگترین گی بار مخفی کره‌ست!

+اما من گی نیستم!

-بله میدونم نیستی، امشب کاملا خودم دیدم نیستی!
جانگ‌کوک گفت و با یاداوری اون دختری که کنار جیمین نشسته بود دوباره دستاشو مشت کرد

+خب، نیستم، تو چرا حرص میخوری؟ اصن هرگهی دلت میخواد بخور، اون پسره ام بیار شب تو عمارت ما به فاکش بده، بهتون لوکیشن میدم
جیمین گفت و جانگ‌کوک بهش نزدیک شد طوری که فقط چند سانتی متر باهم فاصله داشتن

-باشه پارک مطمئنی؟
جانگ‌کوک تو صورت جیمین پرسید، نفسای گرمش میخورد به پوست صورت جیمین و مور مورش میشد

دوباره همون تپش قلب لعنتی!

+آره بادیگارده عزیزم، منم امشب قراره خوش بگذرونم، چرا تو نگذرونی؟
جیمین با نیشنخد گفت

-خفه شو

+چی چرا؟ نمیخوای خوش بگذرونی؟ باشه هر طور دوست داری! خودم تنهایی خوشمیگذرونم!
جیمین در حالی که تو دلش کلی خوشحال بود که کوک هیچ علاقه ای به اون پسر نداره با لحنی که به زور کنترلش میکرد بی حس باشه گفت و چشمکی به کوک زد

-گفتم خفه شو

+چرا جئون؟ نکنه حسودیت شده؟

-خفه شووو پارک
تو صورت جیمین فریاد زد

+اوه حسودیت شده
جیمین با پوزخند رو به کوک گفت

-آره حسودیم شده لعنتی، چون تنها ادم کوفتی ای که تو این دنیا عاشقشم تویی و تو کسی هستی که نمیتونم داشته باشمت، فکر کنم از فردا دیگه نیام، اون پولی که واسه بیمارستان مادرم دادی، بابتش ممنونم و حتما پسش میدم، الانم میرسونمت خونه و بعدش به پدرت میگم دیگه نمیتونم بادیگاردت باشم
جانگ‌کوک گفت و به طرف کوچه ای که کلاب توش بود راه افتاد

اما جیمین سر جاش خشکش زده بود، دستاش یخ کرده بود و قلبش.. قلبش از همیشه تند تر میزد!

جانگ‌کوک واقعا عاشقش شده بود!
جیمین خوشحال بود، خیلیم خوشحال بود اما نه برای اینکه اون نقشه بچگونه ای که دوماه پیش کشیده بود جواب داده بود، اصلا برای اون نبود.. نمیدونست چرا انقدر احساسات مختلف وجودشو پر کرده اما میدونست واقعا خوشحاله!

+جئون جانگ‌کوک؟
جیمین جانگ‌کوکی که هنوز چند قدم بیشتر ازش دور نشده بود رو صدا زد و طرفش دویید

بازوشو گرفت و جلوش وایساد و جانگ‌کوک با حالت غمگین و سوالی بهش خیره شد

+من گی نیستم
جیمین گفت و بوسه کوتاهی رو لبای کوک گذاشت

+من نمیدونم عشق چیه
گفت و دوباره بوسه کوتاهی رو لباش گذاشت

+اما میخوام همیشه پیشم باشی و منو تو بغلت قایم کنی!
در حالی که با چشمایی که اشک توش حلقه زده بود تو چشمای کوک خیره شده بود گفت

+من گی نیستم و نمیدونم عشق چیه اما..
دستشو دور گردن کوک حلقه کرد

و ادامه داد
+اما من تورو میخوام!
درحالی که لبخند میزد گفت و یه قطره اشک از چشمش پایین اومد

برای خودش سخت بود که به این موضوع اعتراف کنه اما اون واقعا جانگ‌کوک رو میخواست و دیگه براش هیچی مهم نبود!

جانگ‌کوک با ناباوری به جیمین نگاه کرد

دستشو زیر چونش گذاشت و لباشو رو لبای جیمین گذاشت

پسر کوچیکتر و به دیوار چسبوند و با اشتیاق شروع به بوسیدن لبای شیرین پسر روبروش کرد

جیمین دستشو دور گردن کوک حلقه کرد و جانگ‌کوک رو بیشتر به خودش چسبوند و شروع کرد به همکاری کردن تو بوسه

جانگکوک به ارومی ولی با اشتیاق لباشو رو لبای جیمین حرکت میداد و تا وقتی هردو نفس کم اوردن بوسه رو قطع نکردن

-دوستت دارم پارک جیمین
یک قدم  از جیمین فاصله گرفت و تو چشماش خیره شد و گفت

+دوستت دارم جئون جانگ‌کوک!

——————————————————

نظرتون راجع به این پارت چیه؟

Continue Reading

You'll Also Like

10K 4.6K 29
Fan fiction: 𝐅𝐀𝐔𝐋𝐓 Genre; 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞(𝐬𝐦𝐮𝐭)/ 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲/.. Couple; 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 برای آشنایی با داستان "حرف دل" رو بخونید ♡ لبانش ب...
8.4K 2.1K 11
➳ Nicolay درحال آپ... ✍🏻 اون پسر بی‌چاره فقط برای تعطیلات به اوکراین سفر کرده بود؛ اما چه می‌دونست که همون موقع روس‌ها تصمیم می‌گیرن به اون کشور حمل...
9.2K 1.2K 29
بهار خیلی نزدیک بود و عطر گل ها رو به همراه داشت ولی هنوز هم هوا سرد بود.. گویی زمستان‌ سئول تمومی نداشت و یا شاید این قلب خودش بود که یخ زده بود! 𝗚...
188K 9K 20
پسری که عاشق ممنوعه ترین فرد زندگیش بود... عشق ممنوعه جونگوک به همسر خواهرش تهیونگ که از قضا سرهنگ بود چی میشه اگه جونگکوک نتونه جلوی احساساتش رو بگ...