IT STARTED IN A WRONG SENT||...

Par kim_bunny2020

205K 35.9K 5.2K

«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دس... Plus

PART| 1
PART| 2
PART| 3
PART| 4
PART | 5
PART| 6
PART| 7
PART| 8
PART| 9
PART| 10
PART| 11
PART | 12
PART | 13
PART | 14
PART | 15
PART |16
PART|18
PART| 19
PART| 20
PART| 21
PART| 22
PART| 23
PART| 24
PART| 25
PART| 26
PART| 27
PART| 28
PART| 29
PART| 30
PART| 31
PART| 32
PART| 33
PART| 34
PART| 35
PART|36
PART|37
PART| 38
PART|39
PART| 40
LAST PART
kim_bunny2020

PART| 17

4.5K 870 166
Par kim_bunny2020


جونگکوک موقعی که سر کار رفت واقعا حالش خوب نبود احساس ضعف و خستگی هم داشت ولی بهر حال باید سراغ کارش میرفت
وقتی اونجا رسید پیش جکسون و پسری که کنارش بود رفت
جکسون گفت:
_اوه؟جونگکوک تو اینجایی این «مارکه» بنظرم میشه یه دوست حسابش کرد اون امروز بهم کمک میکنه از اونجایی که اون جین لعنتی نمیزاره اون بیرون نوشیدنی سرو کنی.

جونگکوک تعظیم کرد و مودبانه گفت:

«از دیدنت خوشحالم اسم من جونگکوک»

+تو برای اینکه تا اخر شب تو یه کلاب کار کنی زیادی بچه نیستی

«نه من الان ۱۸سالمه پس مشکلی نیست »

مارک گفت:
+آها درسته ولی تو خیلی جوون تر بنظر میای

جونگ کوک لبخند احمقانه ای زد.
جکسون گفت:
_اونو ناراحت نکن وگرنه جین هردوتامونو می‌کشه
+اما جین باید گزاش بشه چون اون به یه بچه اجازه داده کار کنه
جکسون یقه مارک رو از پشت کشید و در حالی که اونو به سمت سالن اصلی میبرد گفت:
_بیا فقط بریم و کار کنیم

+آیییی!صبر کن

جکسسون به سمت جونگکوک برگشت و گفت:
_راجب اون پسره متاسفم اون دیوونس

«مشکلی نیس»

_خب امروز باید مقداری شراب و الکل آماده کنی و ترتبشونو بدی اگه به چیزی احتیاج داشتی صدام
بزن

جکسون گفت و بعدش به سمت سالن رفت اصلی رفت
جونگکوک آهی کشید و به انبار رفت جایی که پر از بشکه های شراب بود تصمیم گرفت اونجارو تمیز کنه هر چند که گاهی اوقات چشماش تار میدید
بعد از مدتی کارش تموم شد و فقط باید صبر میکرد تا تحویلشون بده ولی سرش جوری درد میکرد انگار دارن با چکش محکم میزنن تو سرش
و هر از گاهی قفسه سینش درد میگرفت پس تصمیم گرفت بشینه و استراحت کنه
اون واقعا یجورایی احساس ضعف میکرد
دستشو روی اپن کنار سینک گداشت و سرشو رو دست هاش گذاشت و چشم هاشو بست تا استراحت کنه
داشت چشماش گرم میشد که یهو با ویبره ای که گوشی کرد از جا بلند شد
گوشیشو در اوررد و دید که وی پیام بش داده

وی:
هی تو
من ساعت کاریتو میدونم ولی الان واقعا نیاز به یه دوست دارم

جونگکوک:
من اینجام
من داشتم یکم چرت میزدم از اونجا که مشغول نیستم نیستم

وی:
اوو تو جواب دادی
انتظارشو نداشتم
تو کوکو ای؟

جونگکوک:
من کوکی ام
آقای وی پیرمرد ۶۰ساله

وی:
آره،تو کوکی ای
بهر حال شنیدم که هیونگ و دوس پسرش میخوان برن بار همونجایی که با پسر کیوت آشنا شدم
پس از هیونگ پرسیدم میتونم بیام؟
اما هیونگ و دوسپسرش گفتن نه
من چشامو پاپی شکل کردم ولی روشون اثر نداشت اصن
پس من یه لباس مبدل پوشیدم و اونارو تعقیب کردم😎
ولی آخرش گیر افتادم و از کلاب انداختنم بیرون😭
خیلی بدجنسن
چرانمیزارن باش آشنا شم؟
مگه ملاقات کرذن باهاش چه مشکلی داره؟

جونگکوک:
خب برو مخفیانه ببینش
من و تو خوب میدونیم که قصد متفاوتی داری

وی:
چه قصدی؟
من فقط میخواستم باهاش دوست بشم و اونو بشناسم

جونگکوک:
واقعا؟
فقط دوست؟

وی:
خب بعدا شاید بیشترم بشه....

جونگکوک:
به همین دلیله هیونگت و دوس پسرش نمیزارن اون پسرو ببینی شاید اونا از از نیتت خبر دارن و دارن تلاش میکنن تا از بی گناه و معصوم بودن اون پسر محافظت کنن

وی:
اما اون پسر بی گناه و معصوم نیست
اگه هست پس داخل یه کلاب چطور کار میکنه؟

جونگکوک:
خب در این مورد حق باتوعه

وی:
آه~من الان تو خونه تنهام
دارم به این فک میکنم چیکار کنم

جونگکوک:
گیم بازی کن یا به دوستات زنگ بزن

وی:
زدم
ولی دوست صمیمی بهم گفت الان سر یه قرار با دوست
پسرشه
من الان خیلی تنهام
خوبه که تورو دارم⁦

جونگکوک:
آره ولی من نمیتونم زیاد سرگرمت کنم

وی:
چرا؟

جونگکوک:
نمیدونم چطوری

وی:
اشکالی نداری
همینکه پیام میدی خیلی خوبه

جونگکوک:
هوم

وی:
تو چی؟
اتفاق جالبی سر کار برات نیوفتاد؟

جونگکوک:
نه زیاد
فقط احساس خستگی میکنم

وی:
پس باید استراحت کنی

جونگکوک:
کردم

وی:
پس چرا اینقد خسته ای؟
تو دیگه مدرسه نداری و کارت تو شبه پس دیگه روزو برا خودت داری

جونگکوک:
درسته
اما به تازگی بدنم خیلی کوفته میشه
هر از گاهی کبود میشه و قفسه سینمم درد میکنه

جونگکوک به روزهای فکر کرد که هر چی میخوردو با خون بالا می اوورد و تنها استراحت کردن خوبش میکرد

وی:
این اصلا خوب نیست

جونگکوک میخواست جواب بده که صدای در رو شنید بلند شد به سمت در رفت ولی

بومب

دوباره صدای قلبشو شنید و قفسه سینش منقبض شد

بومب

یکی دیگه ناگهان احساس سرگیجه کرد و حس کرد کل دنیاداره دور سرش می‌چرخه
دستشو روی جایی که قلبش بود گذاشت و چنگ زد

بومب

این صدای آخرین ضربان قلبش بود قبل از اینکه به سمت دسشویی بره و تمام محتویات معدشو همراه با خون بالا بیاره بازم طبق معمول نمیدونست چند دقیقا طول کشید تا تموم شه

پشتش رو به دیوار تکیه داد و به سختی نفس نفس میزدوسخت سرفه میکرد دستشو جلو دهنش گذاشت و وقتی برداشت دید که پر از خون شده گلوش واقعا خشک شده بود و لایه نازکی از عرق کل صورتشو گرفته بود
جونگکوک صدای باز شدن در رو شنید

جکسون با داد گفت:
+هوی جونگکوک کری؟مگه نمیبین صد بار صدات زدت و در زدم

_هی عوضی اینطور با جونگکوک حرف نزن
اون صدای جین رو شنید

جونگکوک ناگهان به طرز وحشتناکی شروع کرد به سرفه کردن

جین و جکسون با شنیدن صدا روشونو برگردوندن و جونگ کوکو تو این وضعیت دیدن

جین به سرعت به سمت جونگ کوک رفتو با نگرانی زیاد گفت :

_ جونگ کوک؟ جونگ کوک؟جونگ کوک خوبی؟

جونگکوک دستش رو از جلوی دهنش برداشت ودوباره خون دید اون واقعا احساس خستگی و ضعف میکرد داشت روی زمین میوفتاد که جین بدنشو گرفت و
دوباره شروع به سرفه های خونی کرد.

جین با نگرانی گفت:

_وای شت جونگکوک»

_بیا ببریمش بیمارستان
جین با استرس سرشو تکون داد
جونگکوک بزور جلو سرفشو نگه داشته بود و به سختی نفس نفس میزد نمیتونست درست اکسیژن بگیره

بومب

«آیی»
ظجونگکوک گفت وقتی قفسه سینش بیشتر سفت شد. و قلبش تنر تر کوبید دستشو گذاشت رو قلبش و محم چنگش زد
بدنش شروع کرد کرد به لرزیدن و مدام با ناله میگفت دردداره

جین وحشت زده جونگکوکو براید استایل بغل کرد.

_لعنت بهش خیلی سبکه

جین گفت و بعدش از در پشتی رفت بیرون پیش ماشین
_به نامجون بگو من این بچه رو میبرم بیمارستان تو هواست به کلاب باشه
جین گفت و جکسون سرشو تکون داد
جین سوار ماشین شد و شروع به رانندگی کرد

______________________________________

Continuer la Lecture

Vous Aimerez Aussi

62.1K 8.7K 18
[تمام شده]‌ جیمین به جونگ‌کوک تاکید می‌کنه که روی برادر کوچیک‌ترش حرکتی نزنه ولی آیا جئون جونگ‌کوک قراره از اون بتای خوشگل بگذره؟ اسم داستان: My Exce...
109K 16.3K 33
منم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بق...
59.1K 11.3K 26
بعد از سال های زیاد فصل دوم🍸 جنگ بزرگی برای پسر الهه ماه و جفتش شروع شد جنگی که از یک حسادت شروع شد به کجا خواهد انجامید؟ آیا آلفا دینا رو نابود می‌...
34.4K 5.2K 13
Multi shot Couple: Vkook Gener: Omegavers, romance, angst, criminal, smut شما تا حالا امگای تاپ دیدین؟! بیاین تا بهتون نشون بدم کیم‌تهیونگ وحشی تر...