Eunoia

Door StarGirliiii

1.9K 485 285

-تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری!بس نیست؟ من خودم یه آدمم و قدرت تصمیم یری دارم!هر روز فقط به امید زنده مون... Meer

~•1🐈‍⬛
~•2🐈‍⬛
~•3🐈‍⬛
~•4🐈‍⬛
~•5🐈‍⬛
~•6🐈‍⬛
~•7🐈‍⬛
~•8🐈‍⬛
~•9🐈‍⬛
~•10🐈‍⬛
~•11♟️
~•12♟️
~•13♟️
~•14♟️
~•15♟️
~•16♟️
~•17♟️
~•18♟️
~•19♟️
~•20♟️
~•21〰️
~•22〰️
~•23〰️
~•24〰️
~•25〰️
~•26〰️
~•27〰️
~•28〰️
~•29〰️
~•30〰️
~•32🖤
~•33🖤
~•34🖤
~•35🖤
~•36🖤
~•37🖤
~•38🖤
~•39🖤
~•40🖤
~•41🕷️
~•42🕷️
~•43🕷️
~•44🕷️

~•31🖤

23 11 8
Door StarGirliiii

(Vol 4 : Nicoliet)

🎵: Let me down slowly - Alec Benjamin
🖤You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

"ژولیت برو بیرون ! برو تا زورت نکردم ! خواهش می کنم برو "اون داد زد من این چهره رو ازش ندیده بودم . ترسیدم . صدای شکستن قلبم شنیدم .لبم رو گاز گرفتم،شاید باید برم ؟...

نه ! اون تو بدترین شرایط منو تنها نگذاشت مهم نیست چقدر غرورم می شکنه ... من نمی تونم تنهاش بگذارم.چون بعدش خودم رو بابتش سرزنش می کنم .

"خوب گوش کن اقای سانچز من هیچ جایی نمی رم پس بهتره با این وضعیت ساکت بمونی قبل از اینکه خودم ساکتت کنم"سرش داد زدم .امیدوارم اِل صدامون رو نشنیده باشه.انگار توانایی مقاومت نداشت یه جورایی هم انگار توقع نداشت که به حرفش نکنم و نرم شایدم می خواست بمونم .فقط بی حال و عصبی نگاهم کرد.گوشی رو دراوردم‌ و سریع زنگ زدم به آلیس.

"آلیس! کجایی ؟ خوبی میشه بیای ؟ نیک چاقو خورده !"

-چی؟!اون گفت. از بس هل بودم نفهمیدم چطوری بگم.

"لطفا سریع خودتو برسون"

"شت! لعنت بهت ! اممم ژولیت من یکم ممکنه دیر برسم"

"چی ؟"‌

"تا برسم باید زخمشو پانسمان کنی"

"من بلد نیستم..."

"روی زخمش با یه پارچه فشار بده طوری که خون ریزی نداشته باشه و بعد یکم ضد عفونی کننده بریز روش و با گاز استریل ببند یه آرام بخش هم از توی کشو سوم میزم می تونی برداری بهش بدی. من خودمو می رسونم"

آب دهنم رو قورت دادم ،منو چه به پزشکی اخه .... یه  پارچه ی تمیز برداشتم و روی زخمش رو با دستم نگه داشتم .خیره و بی حرف نگاهم می کرد حرفی نمی زد . چرا انقدر قویه؟ چرا هیچی نمی گه ؟‌چرا خیره نگاهم می کنه؟چرا زخمیه ؟انقدر چرا های مختلفی توی ذهنم بود که نمی دونستم اول دنبال جواب کدومش بگردم .بین همه ی اون سوال ها یکیشو انتخاب کردم و با بغض پرسیدم "تو حالت خوبه ؟"

‌عمیق نگاهم کرد .ولی حرفی نزد دستم خونی شده بود .با این حال اروم دستم رو روی پیشونیش گذشتم ببینم تب داره یا نه . اره یکم تب داشت. خدایا چیکار کنم ؟اشکم روی صورتم جاری شد .آروم گفت "خانوم کوچولو من زخمی شدم تو گریه می کنی؟ "

طردم نکرد !این بار هم من بی حرف نگاهش کردم انگار توی چشم هاش  دنبال صحت حرفش می گشتم ." نمی گی چی شده ؟"برخلاف نگاهم سرد‌ ازش پرسیدم
"یه دعوای خیابونی بود "

"چرا دعوا کردی ؟"

"از یه آدم زخمی انقدر سوال نمی پرسنا"
با استرس موهام رو پشت گوشم دادم و سعی کردم بیخیال شم .من حس ی کردم اون دروغ می گه و این دلخورم می کرد ولی چیزی نگفتم.سعی کردم تمرکزم رو روی اون پارچه و زخم جمع کنم که صد البته چندان موفق نبودم . روی پیشونیش عرق نشسته بود . این یعنی خیلی خوب نیست .

نمی دونم زمان چطوری گذشت ولی آلیس بالاخره اومد و در رو پشت سرش قفل کرد
"نیکولاس کارلوس الهی به صلیب کشیده بشی " آلیس تقریبا داد زد ولی طوری که از اتاق بیرون نره .کی اینا انقدر صمیمی شدن ؟ خب اره آلیس هم جز از خانواده ماست ولی من ندیدم خیلی با نیکو گرم بگیره . چیزی هست که من نمی دونم ؟

ژولیت الان وقت این حرف ها نیست . نیک در جوابش یه لبخند زد . آلیس سریع لباس هاش رو عوض کرد و اومد سمت من . حس کردم شبیه یه روحم... کسی زیاد متوجه من نبود بلند شدم و رفتم گوشه اتاق و به دیوار مظلوم تکیه دادم . نگاهشون کردم . جای من  آلیس نشست و موهاش رو دم  اسبی بست تا مزاحم کارش نشه زخمش رو دید و شروع کرد به پانسمان کردن زخمش

" اوف خداروشکر  تو کارتو عالی انجام دادی ژولیت. نیکو بهت نگفتم تنهایی نرو اونجا ها ؟!مگه قرار نبود بگی باشه ؟!؟"
آلیس با عصبانیت گفت . ماجرا چیه ؟ من همیشه فکر می کردم بعد از سم نزدیک ترین فرد به نیکولاس منم ولی چه کلیشه ی مسخره ای ...همیشه به کسی که فکر می کنی از همه نزدیک تری  ، مایل ها ازش فاصله داری فقط به خود آگاهی رسیدی . این حقیقت که آلیس چیزی رو می دونه که من نمی دونم قلبم رو خرد می کرد .
"آلیس من مجبور بودم تو می دونی که "

"فقط هیچی نگو . تو کلا این عادته هرچی منو سم می گیم تو باید عکسش رو انجام بدی " مایکل خندید

"زهرمار " دقیقا حس کردم یه مهره ی اضافی هستم یه حسی  شبیه اینکه مهمونی کسی میری که نمی شناسی
نمی دونستم برم یا بمونم ولی قطعا ... موندن رو انتخاب کردم حداقل این شکلی می بینم حالش خوبه یا نه و بعدش می رم.

" برات مسکن زدم که بگیری بخوابی شاید کمتر دردسر درست کنی " آلیس با حرص گفت و شروع کرد وسایلش رو جمع کردن
"خیلی خب بابا دکی غر نزن " نیک بی حال و با خنده گفت
.
من ... من اصلا حس خوبی ندارم چرا این دوتا انقدر بهم نزدیک اند ؟ژولیت تمرکز کن سلامت نیک از همه چی مهم تره .قرار نبود چیزی بینتون اتفاق بیفته ! مگه نیکولاس چی کار می کنه ؟آلیس و سم چی می دونن منظورش از دردسر چی بود؟

لبم‌ روگاز گرفتم . هوووف انگار نمی تونم تمرکز کنم ‌. چشمم خورد به دست های خونیم،اصلا یادم رفته بود،که خونی شدن .  غرورم اجازه نمی داد خلوتشون رو بهم بزنم بی سر صدا رفتم تو دستشویی و شروع کردم به شستن دست هام .تو آیینه به خودم خیره شدم .

چشم های عسلی موهای فر قهوه ای روشن و پوست سفید . آلیس قطعا بهتر از من بود اون خوشگله. هعی به چی دارم فک می کنم ؟! من ... من حتی کوچیک ترین چیز ها رو درباره نیک نمی دونم و خودم رو بهش نزدیک خطاب می کنم ...مسخرس!!حتی نمی‌دونم چرا زخمی بود !!!نمی تونه یه دعوای خیابونی باشه اینو از حرف آلیس فهمیدم .ما باهم مایل ها فاصله داریم .

بغض کردمو این درد داره وقتی ... وقتی به خودت و ضمیر ناخداآگاهت اعتراف می کنی که دوستش داری .

صورتم رو آب  زدم و اومدم بیرون .نیک خوابش برده بود . آلیس محکم بغلم کرد "اوه دختر ببخشید من درگیر نیک بودم تقریبا فراموشت کردم ." آلیس کاش بهم دلیل کافی می دادی که ازت بدم بیاد

نتونستم ! منم بغلش کردم گرچه دست های اون گرما و محبت بیشتری داشت . من دلخور بودم از دست خودم و تصور خیالی که شاید من برای نیکولاس یه آدم خاصم.  شاید نفهمیدم و چشمم بستم روی اینکه اون با همه مهربونه "نمی مونی  ؟"

"نه خواهرم رو باید از مدرسه بردارم  بعد میام تو این زمان تو مراقبش باش"

سرم رو تکون دادم

"پس می رم دنبال میاد،میایم" یک لبخند کوچیک زدم و سرم رو تکون دادم . اون هم سریع وسایلش جمع کرد و رفت. امیدوارم ال چیزی نفهمیده باشه. تو اتاق نیک موندم .نزدیک تختش به دیوار تکیه دادم و سر خوردم و نشستم روی زمین.

نیکولاس کارلوس سانچز آیا تو همونی هستی که من فکر می کنم ؟ یا اونی که من می شناسم یه سراب بود ؟ صدای قلبم رو می شنوی  ؟ من دوست دارم لعنتی

نیکولاس کارلوس سانچز چرا زخمی شدی ؟ چرا بهم دروغ گفتی؟

"ژولیت !کجایی!؟"
صدای الینورا از تو سالن اومد سریع بلند شدم و قبل از اینکه از در برم بیرون یه نگاه آخر به نیک انداختم ! نیکولاس کارلوس سانچز با اینکه ازت دلگیرم...  زود خوب شو!!

خب به قسمت های مورد علاقم نزدیک می شویم :)

آلیس ، ژولیت یا اِل با اینام کیل کیس مری بریم :) ؟
SG

Ga verder met lezen

Dit interesseert je vast

265K 34.3K 52
Vkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواس...
1.3K 366 7
رفتن رنگ ها از زندگی خیلی دردناکه. اگه حالا اون رنگها در یک آدم خلاصه بشه! _____________________________________________________ بعد از رفتن و ناپدید...
67.1K 9.5K 27
کیم تهیونگ و جئون جونگکوک دو بازیگر مطرح کره و دو رقیب ،انتخاب میشن که توی یک سریال نقش پارتنر رو ایفا کنن... main couple:taekook sub couple:? genre...
83K 12.9K 50
تهیونگ آلفای دست و پا چلفتیه که فکر نمی‌کرد تو یکی از روزهای عادی زندگیش تو شیفت بیمارستان، جفتش رو ملاقات کنه؛ اونم نه هر ملاقات عادی، اون امگا بارد...