Forgive me sunshine [Complete...

By iarmiie

41.7K 4.6K 1.9K

"-مطمعنى كه پشيمون نميشى اگه همه چيز و فراموش كنى؟ +وقتى آسمون پر ابر ميشه روشنايى نميتونه مسيرش و پيدا كنه ل... More

"Start"
part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
Part 27
part 28
part 29
Part 30
Part 31
Part 32
Part 33
part 34
Part 35
Part 36
Part 37
Part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
Part 43
Part 44
Part 45
part 46
part 47
Part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
Part 53
Last part

part 16

632 93 15
By iarmiie

هرمن چشماش و باز ميكنه و از ديدن ليام كنار پنجره در حال سيگار كشيدن لحظه اي جا ميخوره بعد يادش مياد اينجا چيكار ميكنه و چرا اومده و ديشب چه اتفاقي افتاده.

ليام با ياداوري اتفاقاي ديشب پوك محكم تري به سيگار ميزنه و بعد خاموشش ميكنه،متوجه بيدار شدن هرمن شده و هنوز تصميم نگرفته بايد چي كار كنه.

-(هرمن در حالي كه با دستش موهاشو مرتب ميكنه پتورو كنار ميزنه) ساعت چنده؟ من چرا انقدر خوابيدم؟

+(ليام سعي ميكنه خونسرد جلوه كنه و نگرانيش و نشون نده) نميدونم،ساعت ده صبحه و من بخاطر تو هنوز سركار نرفتم.

-فكر كنم يه قراري داشتيم اگه يادت باشه.

+(ليام نفس عميقي ميكشه و به هرمن نگاه ميكنه اون الان يه مجرم فراري و تو اتاقش داره با اينكه خودش پليسه و حتي شب قبلش باهاش خوابيده)
چر اينكارارو ميكني؟ اصلا چرا فرار كردي؟ چرا همه چيز و سخت ميكني؟

-ليام بس كن،بعضي وقتا حس ميكنم كسي كه قبلا بودي مرده فكر ميكني من ميخواستم اون اتفاق بيفته؟ فكر ميكني براي من اسون بود؟ هر چي شد تقصير من نبود من نخواستم اونارو ولي شد،شد و زندگي من نابود شد زندگي تو فقط عوض شد تو نميتوني منو مقصر بدوني.

+اون موقع كه تو دستات جون ميداد چه حسي داشتي؟ اون موقع كه بهش نگاه ميكردي و يادت من ميفتادي چه حسي داشتي؟(ليام عصبي ميشه و داد ميزنه) اگه اون الان زنده نيست بخاطر توعه،اگه اون و از دست دادم بخاطر توعه،اگه تو نبودي اون زنده ميموند اون زير اون همه خاك داره ميپوسه و من دارم زندگيمو ميكنم. هر روز كه بيدار ميشم به اين فكر ميكنم كاش من بجاي اون بودم.

-(هرمن سعي ميكنه ليامو اروم كنه) چند سال ديگه بايد بگذره تا فراموش كني و انقدر منو مقصر ندوني؟ ليام چقدر ديگه بايد بگذره تا حرف زدن دربارش برات عادي شه؟ من چيزي ازت نميخوام. تنها كاري كه بايد بكني اينه پول من و بدي تا من برم ازينجا از زندگيت از همه جا و بذاري زندگيمو شروع كنم من نميتونم بيشتر ازين اينجا بمونم هر لحظه احتمال داره دستگير شم و بقيه زندگيمو به ديواراي زندان نگاه كنم.قول ميدم تهديدت نكنم. ميدونم زندگيت سخته ولي فقط بذار من برم،باشه؟

+(ليام ميشينه و سرشو بين دستاش ميگيره) يه چك روي مبله كنار كيف مشكيم چيزي كه خواسته بودي. فقط ديگه نميخوام اسمت و رو گوشيم ببينم و هيچيزي كه منو ياد گذشته بنذازه،متوجه اي هرمن؟ميخوام از همه جا بري و اميدوارم تو زندگي جديدت همه چيز عوض شه.

-(هرمن لبخند ميزنه و لباساش و از زمين جمع ميكنه) متاسفم واسه تهديدا.

+خفه شو و زودتر از خونه من گمشو بيرون.

گوشي ليام ميلرزه و ليام برش ميداره اسم اد روي صفحه ظاهر ميشه.

-ليام،صبح بخير در واقع ظهر بخير نميدونم چرا رئيسا كل روزو نيان كسي حرفي نميزنه ولي من نيام كونم پارس.به هر حال زنگ زدم درباره اين هوران حرف بزنم.

+صدبار نگفتم تو دفتر درست حرف بزن؟ چي ميخواي بگي؟ حتما باز گند زده.

-نه ليام ببين اين هوران از وقتي كه اومده كل كيكا و سانديسايي كه تو دفتره رو خورده و علاوه بر اون هنوز گشنشه. هر چي بهش ياد ميدم ميخنده و ميگه ليام بايد بياد تو جديت كافي و نداري.

+خاك بر سرت كنن كه يه كاراموز بهت تيكه ميندازه نكنه بهش خنديدي؟

-نه فقط يه جوك تعريف كرد و انقدر بي مزه بود پاره شدم.

+من نميتونم امروز بيام،بهتره خودت يكاريش بكني،من بيكار نيستم امروز بيام اونجا.

-در جرياني كه كار تو اينجاست؟ بعد بيكار نيستي؟

+با دخالت كردن تو كاراي من چيزي بهت ميرسه؟

-فردا ميبينمت،سگ اخلاق.

ليام گوشي و قطع ميكنه و به سمت تختش ميره،هنوز با ياداوري ديشب از خودش خجالت ميكشه. چرا يه اشتباه و دوبار تكرار كرد؟

قلب ليام اونقدر درد كشيده بود كه هيچ حرف و شخصي نميتونست اونو بهتر كنه،قسم خورده بود اگه كسي باعث شه دردش و فراموش كنه كل زندگيش و براش بذاره ولي گذشته و خاطرات از ذهنش پاك نميشدن و همه چيز و خراب ميكردن.

بايد خونش و عوض ميكرد بايد زندگيش و تغيير ميداد،اون به اندازه كافي تلاش كرده بود با خودش كنار بياد،تلاش بيشتر باعث ميشد همه چيز بدتر بشه.
----------------------------------------------------------------------

زين لباس هاش و پوشيده بود و اماده بود از خونه بيرون بره بايد ميرفت دفتر و به چندجا براي همكاري زنگ ميزد شايدم اگهي ميزد ولي درواقع هنوز هيچ ايده اي نداشت هري هنوز زنگ نزده بود و بشدت نگرانش بود،بايد اول قضيه رفتنشو هضم ميكرد تا بتونه به كارهاس برسه.

از خونه تا دفتر سه تا خيابون بود و تاكسيا اون موقع راحت پيدا ميشدن.
تو تاكسي نشست و به اين فكر ميكرد امروز بايد چي كار كنه.

طرحاي پين نصفه بود و هنوز زميني براش نديده بودن،بايد به ليام زنگ ميزد تا براي ديدن زمين برن با اين حال امادگي زنگ زدن و نداشت اتفاقاي عجيب اون شب ديدش و نسبت به ليام عوض كرده بود.

زودتر از چيزي كه انتظار داشت به دفتر رسيد و از تاكسي پياده شد.
كليدارو از جيبش دراورد و سعي كرد درو باز كنه تا اينكه حواسش به ماشين بزرگ كنار دفتر جلب شد.

شيشه ماشين پايين اومد و ليام با خشكي هميشگيش به زين نگاه كرد.

-سلام مالك.

اگه نظري داشتين خوشحال ميشم بدونم و روزي دوتا پارت احتمالا بذارم و تمام سعيمو ميكنم كه خوب باشن.
مرسي كه ووت يادتون نميره.

Continue Reading

You'll Also Like

7.2K 371 6
Couple:HYUNLIX, MINSUNG Ganres: Action, harsh, mystery, romance, smut🔞 Author:NV S: 1402.1.21 E: آپ: هر شنبه "اولین باری که چشمام اونو دیدن هیچوقت...
1.9K 212 14
|| 𝗕𝗶𝗹𝗹𝗶𝗼𝗻𝗮𝗶𝗿𝗲 𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲 ❤️|| Two different bodies connected with one soul. Two different perosanolity. How will they fall...
1K 349 8
🐻🐧🥐🌭👨‍🍳🍴 main writer: jonginniesprout translator:lil_sua Finished
8.4K 261 13
Scenario, oneshot سناریو، وانشات و ... از استری کیدز