صداي زنگ ليام ساعت شيش و نيم صبح باعث شد ليام تمام جد و اباد شغل اداري و فحش بده و خودش و براي هزارمين بار براي انتخاب اين شغل سرزنش كنه
طبق عادت هميشگيش دوش گرفت و موهاش و ژل زد امروز طبق پيام اد روزي بود كه كاراموز ميومد و قرار بود براي بخش بازجويي كسي و بگيرن.
اد عكس و مشخصات و ديشب همراه با پرونده اورده بود ولي ليام وقت نكرد نگاه كنه اونارو تو كيفش گذاشت و بعد صبحونه خوردن از خونه خارج شد.
وقتي سوار ماشين شد متوجه شد لباسش اتو نداره بين دوراهي گير كرد و مجبور شد بجاي كت سوييشرتي كه صندوق عقب بود تنش كنه
حالا بيشتر شبيهه تينيجراي رپر بود تا شبيهه سرگرد پليس
گاز و فشار داد و به سمت محل كارش رفت
وقتي وارد اداره شد اول از همه اد و ديد كه دم اتاقش واستاده
:"سلام اقاي پين كاراموز تو دفتر منه ديشب پروندشو ديدين؟"
:"نه اد وقت نكردم صبر كن ببينم بعد زنگ زدم بفرستش تو"
:"چي كنم الان باهاش؟"
:"از كجا بايد بدونم؟ گفتم كه بعدا بفرستش تو
اد و كنار زد،وارد دفترش شد با اينكه ازينجا متنفر بود دلش براي دفترش واقعا تنگ شده بود.
گوشيش صدا داد و اسم اد اومد رو صفحه.
:"محل كاره ولي خوشگل شدي ليام جون،سوييشرتت بهت مياد."
ليام نفسشو بيرون داد و واقعا نميدونست چطوري ميتونه همين الان اد و به قتل برسونه.
:"حواست به كارت باشه."
رو صندلي نشست و پروندرو باز كرد.
نايل هوران سنش با ليام يكي بود و مليتش ايرلندي بود.
نگاهي به عكسش انداخت موهاي بور و چشم هاي روشن از قيافش نرد بودن ميباريد ولي ليام به روي خودش نياورد.
سابقه كار نداشت و اين اولين كار اداريش بود.
به اد پيام داد كه هوران و بفرسته تو،اد همون لحظه جواب داد حله.
و ليام منتظر ورود اون نرد موند.
پنج دقيقه بعد در اتاقش زده شد و پسر مو بلوندي با عينك سياهي كه بنظر فيك ميومد وارد شد.
:"سلام من نايلم:)))"
:"براي بخش بازجويي اومدي هوران؟حتما ميخواي به اونا بگي سلام هانيا نايل اينجاست."
:"من جديت كافي و براي بازجويي دارم."
:"دارم ميبينم."
نايل زير لب ميگه:"بهم گفته بودن بداخلاقي"
:"چيزي گفتي هوران؟"
:"گفتم الان دوباره ميگم
اِهِم يعني چيزه نه چيز نيست خب واستيد الان شروع ميكنم
سلام من نايل هورانم كاراموزم و امروز اولين كارمه براي استخدام بخش بازجويي اومدم اينجا"لبخندي ميزنه و عينكش و بالاتر ميذاره.
:"چطور بود اقاي پين؟"
:"افتضاح."
:"من تلاشمو كردم واقعا"
:"بايد جدي تر باشي وقتي داري با كسي حرف ميزني بايد ترس و تو چشماش بخوني و يخ زدن رگاش و حس كني"
:"ولمون كن بابا"
:"هوران ميتونم همين الان پروندتو اتيش بزنم"
:"سيگاريم هستي پس"
:"كسي جرعت نميكنه با من اينطوري حرف بزنه"
:"خب متاسفم چون تلاشمو كردم و بهم گفتي افتضاح بودم."
:"تلاشت و بيشتر كن، اونقدرام بد نيستي فقط قيافت مهربونه اينطوري بنظر مياي."
:"مامانمم همينو ميگه"
:"تو بازجويي بخواي اينطوري عمل كني طرف همونجا ميرينه بهت."
:"من مگه نبايد برينم بهش؟"
:"ظاهرا."
:"خب ياد ميگيرم قول ميدم اصلا ميرم كلاس ابهت داريم همچين كلاسي؟ شايد داشتيم اونوقت ميتونم ترسناك باشم."
:"دربارش فكر ميكنم."
:"من واقعا به اين شغل احتياج دارم و ميخوام اموزش ببينم"
ليام به قيافه نگران پسر ايرلندي نگاه ميكنه اون شبيهه يه جوجس
:"اد بهت نشون ميده اينجارو."
:"يعني استخدامم؟"
:"دو هفته وقت داري تمرين كني و من دوباره ميبينم كه چطوري عمل ميكني."
نايل لبخندي ميزنه كه صورتش ميره توهم و با خوشحالي ميگه:"همزمان با برج زهرمار بودنتون ميتونيد شبيهه يه مارشمالو نرم باشيد."
و قبل اينكه ليام سرش داد بزنه از در بيرون ميره.
حيف ليام از شوخ بودن اون احمق خوشش اومده وگرنه تا الان اون پسر تو قبر بود.