اون مرد نوار ناشناس فيلم رو داخل دستگاه پخش گذاشت و متوجه شد كه اون فيلم در مورد كشته شدن خودش توسط يه مرد ماسك داره.
اون وحشت زده بود و دستگاه رو خاموش كرد ولى نميتونست به خودش كمكى بكنه و مدام ياد تاريخى كه بالاى فيلم حك شده بود نيوفته ، اون تاريخِ روى فيلم تاريخ فردا بود.
***
[ كنترل تلويزيون را برداشته و باب اسفنجى پلى ميكند (و با اهنگ تيتراژ همخوانى ميكند) ]
مياد پيشتون با خوشحالى .... باب اسفنجيييي
عاشقه ابه اين تپلى ..... باب اسفنجييييي
ندارين دوستى به اين خوبييي .... باب اسفنجييي
اسفنج كوچيكِ دندون خرگوشييي .... باب اسفنجييي