جورجِ كوچولوى بيچاره ، يه پسر بى سر و صدا بود و تنها يه دوست داشت كه اون هم اغلب ناراحت بود.
حالا ، جورجِ بيچاره ، يه پسر تنهاس ، اون چشم هاى تنها دوستش رو موقعى كه عصبانى شد ، بيرون آورد.
• اين يكى رو بايد با ريتم بخونيد
Poor little George was a quiet lad; with only one friend he was often sad.
Now poor George is a lonely lad; he cut out that friend's eyes when he got mad.