‌𝑨𝘶𝘳𝘰𝘳𝘢

By Theaurrora

27K 5.7K 6.7K

مینهو خوناشام نود ساله که طلسم شده و تنها راه شکستن طلسمش؛ نوشیدنِ خون شاهرگ معشوقشه تا جایی که معشوقش جونشو... More

معرفی
Part1(افسانه خوناشام ها)
Part2(آرورا)
Part3(نگاه پوچ)
Part4(نفرین)
Part5(خوشحال زندگی کن)
Part6(گل های پیچک آبی)
Part7(سیبزمینی داغ)
Part8(خون)
Part9(دنیای بی رحم)
Part10(حسادت؟)
Part11(کفش های باله)
Part12(مصیبت بزرگ)
Part13(رهایی از زندان)
Part14(آرامشِ وجودت)
Part15(بوم نقاشی)
Part16(ستاره آسمونم باش)
Part17(درد های پنهان شده)
Part18(الهه طلوع من)
Part19(اولین بوسه)
Part20(دوستت دارم)
Part21(روز به یاد موندنی)
Part22(پسری که از درون مُرد)
Part23(خورشید و آسمون)
Part24(یک موفقیت کوچیک)
Part25(شروع رقابت)
Part27(کودک درون)
Part28(صاحب من)
Part29(به عشقت بیمارم)
Part30(آجوشی)
Part31(شانس)
Part32(عطر دلپذیر ارکیده)
Part33(خون شیرینت)
Part34(تا ابد مال من باش)
Part35(سیلور شادو)
Part36(پسر دریا)
Part37(چشم های سرد)
Part38(نور امیدت رو از من نگیر)

Part26(دشت بابونه)

663 161 175
By Theaurrora


و حالا جیسونک باید میرفت روی صحنه!
بدنش لحظه ایی شروع به لرزش کرد و گوش هاش سوت کشید!
-"جیسونگ؟جیسونگ؟"
صدای مینهو بود که اسمشو صدا میزد.
نفسشو محکم بیرون داد و با چشمای لرزون به چشم های مینهو خیره شد.
اما‌ همین که به اون کهکشان مشکی چشم های مرد خیره شد که با لبخند نگاهش میکرد، حس کرد تمام ترس هاش لحظه ایی تبدیل به خاکستر شد.

-"تو میتونی، بهشت آبی من..."
مینهو با صدای شیرین و آرومش زمزمه کرد و جیسونگ لبخند گرمی زد.
اره باید میتونست! باید انجامش میداد.
با قدم های محکم سمت صحنه رفت و بالاخره کنار رقیب هاش ایستاد.
نگاهشو به فلیکس و هیونجین که با خوشحالی براش دست تکون میدادن انداخت و لبخند زد.

اما چشم هاش وقتی روی لبخند زیبا و لطیف مینهو زوم میشد قلبش میلرزید.
اون‌ مرد گرم بود. حس خوابیدن زیر پتوی گرم‌ وسط زمستون سرد کنار شومینه رو میداد.
جیسونگ احساس میکرد گرم و پر از احساس امنیته.
دقیقه ایی بعد همه تماشا چی ها تشویقشون کردن.

-"خوب نفر اول کیم سورا قراره بره روی صحنه. لطفا تشویقش کنین"
دقیقه ایی بعد سالن پر شد از صدای تشویق های بلند.
دختر با ظرافت و زیبایی خاصی شروع کرد به رقصیدن و خیلی حرفه ایی حرکات رو انجام میداد.
جیسونگ با چشم های درشت شده به ظرافتِ حرکات و پرش های بی نقص دختر خیره شده بود.

-"فوق العادست!"
جیسونگ‌ زیر لب زمزمه کرد و شروع کرد به تشویق کردن دختر‌‌.
اون بی نظیر بود... جیسونگ دربرابرش قطعا شانسی نداشت.. حتما پدر و مادرش برای تعلیم دیدن دخترشون کلی خرج کرده بودن.
ولی جیسونگ به تنهایی یاد گرفته بود. داور ها با افتخار به دختر خیره شده بودن و رسما تمام صحنه رو برای خودش کرده بود.

هارمونی های صورتی رنگ که هم رنگ لباس براق دخترک بود صحنه رو رویایی تر کرده بود.
جیسونگ محو اجرای بی نظیر سورا بود تا زمانی که اهنگ به پایان رسید و رقص دختر زیبای رو به روش تموم شد.
جیسونگ با شگفتی تشویقش کرد و حالا نوبت به جویی رسید.
هارمونی ها به رنگ بنفش در اومده بودن
دختر با اهنگ کلاسیک فرانسوی شروع کرد به رقصیدن. جیسونگ به حرکات پای دختر خیره شد. زیبا میرقصید اما به جزئیات توجه نمیکرد!
توجه نکردن به جزییاتِ رقص، باعث میشه اون ظرافتی که باید رو نداشته باشه!

پس جیسونگ مطمئن بود این نکته منفی به چشم داور ها اومده.
کمی استرس گرفته بود. بعد از اجرای جویی نوبت خودش میرسید باید بهترینش رو نشون میداد.
طولی نکشید که اجرای دختر تموم شد.
جیسونگ آب دهنشو محکم قورت داد و منتظر بود اسمشو صدا بزنن.
-"نفر سم هان جیسونگ، قراره با اهنگ کلاسیک دریاچه قو برقصه لطفا تشویقش کنین"
صدای تشویق ها تو سالن اکو شد. چشم هاشو به چشم های مینهو داد.

انگار بین اون همه آدم حالا فقط مینهورو میدید.
لبخندی زد و مینهو با دیدن لبخند جیسونگ متقابلا خندید و مشتشو به معنی فایتینگ بالا اورد.
جیسونگ با قدم های محکم وارد صحنه شد و اماده بود تا اهنگ پلی بشه.
نفس عمیقی کشید و با پخش شدن ملودی نگاهشو به مینهو دوخت.
چشم های اقیانوسیش کسی رو جز مینهو نمیدید.
انگار سالن کاملا خالی بود و جیسونگ داشت برای مردش میرقصید تا مینهو با چشم هاش، زیبایی جیسونگ رو بپرسته.
جیسونگ به زیبایی به پاهاش حرکت داد. دست هاشو باز میکرد و چند بار حرکات دلبرانشو پشت سر هم اجرا میکرد.

دیوانه وار با ریتم اهنگ هماهنگ شده بود.
تمامی تماشا گرای سالن با دیدن حرکات فریبنده و پر از ظرافت جیسونگ سکوت کرده بودن.
در حقیقت همه مسخ شده بودن.
از جمله مینهو که جوری داشت به پسرک اقیانوسیش نگاه میکرد که انگار زیبا تر از پروانه آبی رنگش، چیزی تو این دنیا نیست.

-"برقص و منو به وجد بیار آرورا!"
مینهو زیر لب گفت و جیسونگ میتونست از اون فاصله این حرف مینهو رو لبخونی کنه.
همونطور که مینهو میخواست، جیسونگ اونقدری زیبا رقصید که تمام حضار رو به وجد آورد.
هارمونی های آبی صحنه رو خواستنی تر میکرد.
حالا جیسونگ در دید مینهو، مثل یک قوی جوانی بود که در راستای رسیدن به هدفت های درخشانش پرواز میکرد.
جیسونگ‌ بهش ثابت کرده بود تا زمانی که به اهدافش نرسه ساکت نمیشینه.

جیسونگ پر از امید و اراده بود در حالی که از همه جا داشت زخم میخورد باز هم پر از حس خوب بود.
جیسونگ ترکیبی از زیبایی و پشتکار بود. دقیقا مثل یک شاهکار و یک اثر هنری‌‌‌. اثر هنری ایی که فقط باید پشت ویترین موزه نگه داری میشد.
اثر هرنی ایی که باید مثل خدایان یونانی پرستیده میشد.
اون آرورا بود... الهه طلوع.

لباس باله یخی رنگش اونقدری بهش میومد گه زیبایی و لطافت بدن پسرک رو بیشتر به نمایش میذاشت.
دست های ظریفش.
پاهای خوش تراشش.
موهای اقیانوسی و چشم های آسمونیش.
همه و همه یک ترکیب دیوانه کننده رو تشکیل داده بودن.

رقص جیسونگ فقط یک مخاطب داشت و اونهم مینهو بود. جوری که تقریبا داور ها متوجهش شده بودن!
چون جیسونگ نگاهش لحظه ایی از چشم های مینهو گرفته نمیشد.

مثل پروانه ایی بود که تازه از پیله دراومده و با تمام امید سمت نور پرواز میکرد.
کم کم اهنگ به پایان رسید و حرکات رقص جیسونگ همراه با اهنگ متوقف شد.
نفس نفس میزد و با لبخند به صدای تشویق ها گوش میکرد.
اما باز هم فقط مینهورو میدید که بهش با افتخار نگاه میکنه.

پس بی اختیار قدم هاشو تند کرد و سمت مرد دوید.
با سرعت زیاد حین اینکه اون کفش های باله آبی رنگ‌ زیبارو به پا داشت، سمت مینهو قدم برداشت.
طولی نکشید که در برابر چشم های همه تماشا گرا و داور ها دست هاشو دور کمر مینهو حلقه کرد و مینهو به زیبایی بهشت آبیشو تو بغلش گرفت.

جیسونگ با خوشحالی سرشو به شونه مرد تکیه داد و کنارگوشش زمزمه کرد:"من...انجامش دادم اقای لی"
مینهو دستشو نوازشوار پشت جیسونگ کشید و با خوشحالی لب زد:"درسته آرورای من.. بهترین بودی!"
جیسونگ سرشو بالا اورد.
توچشم های مینهو خیره شد و باعث شد انگشت های مینهو لای موهای آبیش کشیده بشه.
-"بهترینت رو انجام دادی مهم نیست نتیجه چی میشه...باشه؟"

جیسونگ سرشو به آرومی تکون داد.
اضطراب داشت... چون زمان تعیین برنده رسیده بود و جیسونگ حدس میزد تا الان داور ها برنده رو انتخاب کردن.
دست های جیسونگ لای انگشت های مینهو حلقه شد و مینهو فقط تلاش میکرد پسرک رو اروم نگه داره.
بالاخره وقت گفتن نتایج رسیده بود.
مینهو میتونست لرزش رو توی بدن پسر ببینه.
دستاشو روی شونه های جیسونگ میذاشت تا بهش یاداوری کنه به خودش مسلط باشه.
-"حالا قراره نفر اول مسابقه رو اعلام کنیم..."
جیسونگ پوست گوشه لبشو کند و انگشت های دستشو محکم به هم فشار میداد.

-"نفر اول کسی نیست جز...کیم سورا!"
صدای تشویق ها بالا گرفت اما مردمک چشم های جیسونگ لرزید.
نمیخواست قبول کنه، نمیتونست قبول کنه!
فقط تصویر مادرش رو به روی چشماش بود.
باید مقام اول رو بدست میاورد تا بتونه مادرشو بستری کنه.
اما به همین آسونی شکست خورده بود؟

-"مقام نفر دوم این مسابقه میرسه به هان جیسونگ!"
صدای تشویق تو گوشاش پیچید. نه جیسونگ اصلا خوشحال نبود.
با اینکه نفر دوم شدن اونهم وقتی که هیچ معلمی برای اموزش باله نداشت و از کودکی به تنهایی کار کرده بود خیلی شگفت انگیز بود.
اما جیسونگ راضی نبود‌.

مجور شد لبخند ساختگی ایی بزنه و با رنگ پریده روی صحنه قدم برداره.
بعد از اینکه نفر سوم پارک جویی انتخاب شد هر سه نفر باهم عکس دسته جمعی گرفتند.
جیسونگ تمام تلاششو میکرد تا بتونه لبخندشو حفظ کنه.

بغض لعنتی به گلوش چنگ مینداخت، هرچند مینهو متوجه حال بد پسر شده بود.
بعد از عکاسی جیسونگ با همون لبخند به مینهو نزدیک شد.
مینهو خواست حرفی بزنه که فلیکس به سرعت سمت جیسونگ اومد و محکم پسر رو تو اغوش کشید.
-"خدای مننن جیسونگ تو عالی بوددی درست شبی به فرشته ها"
-"نظر لطفته لیکسی"
هیونجین جلو اومد و دستشو رو شونه جیسونگ گذاشت:"افرین پسر میدونستم از پسش برمیای. این مقام برای پیشرفت مدرسه هم خیلی خوبه"

جیسونگ لبخند نصفه نیمه ایی زد تا اینکه مینهو با خالی شدن سالن زمزمه کرد:"من و جیسونگ زود تر میریم خونه"
هیونجین اهی کشید:"یااا لی مینهو صبر کن چه عجله اییه حالا. ما تازه جیسونگ رو دیدیم"
مینهو خوب میدونست جیسونگ حالش طوری نیست که به راحتی بتونه با بقیه خوش و بش کنه پس زمزمه کرد:"کار مهمی باهاش دارم"

جیسونگ سرشو پایین انداخت و حین اینکه مینهو مچ دستشو گرفت همراهش قدم برداشت.
حتی نمیخواست با داور ها حرف بزنه.
هیونجین و فلیکس متعجب به دور شدنشون خیره شده بودن.

-"جیسونگ حالش خوب بود؟!"
هیونجین پرسید و فلیکس با ناراحتی به مرد خیره شد:"فکر کنم نه... اون مقام اول رو میخواست"
هیونجین متعجب زمزمه گرد:"ولی مقام دوم هم خیلی با ارزشه باید قدرشو بدونه اون بدون هیچ پشتوانه ایی باله کار میکرده و نفر دوم شده! این خیلی فوق العادست!"
-"درسته اقای هوانگ ولی... جیسونگ به پولی که به عنوان جایزه به نفر اول تعلق میگرفت نیاز داشت تا مادرشو جراحی کنه"

هیونجین دستی لای موهای بلندش کشید:" پس قضیه این بوده. ولی چرا از بیمه مدرسه کمک نمیخواد؟یا حتی میتونه از من قرض بگیره"

فلیکس پوفی کشید و زمزمه کرد:"اگه میخواست قرض بگیره که میومد از من قرض میکرد نه از مربیش... جیسونگ رو که میشناسی، اون کمک هیچ کسی رو قبول نمیکنه.. فکر میکنه همه دارن بهش ترحم میکنن...همیشه احساس میکنه دیگران دارن به احساساتش ضربه میزنن یا ترحم میکنن..."

نفس عمیقی کشید و ادامه داد:" باورتون نمیشه امروز چیشد... یکی از همکلاسی های مدرسه با نقطه ضعف جیسونگ بازی کرد و جیسونگ اونقدری عصبی شده بود که تا حد مرگ پسره رو کتک زد"
هیونجین با شنیدن این حرف نیشخند زد:"باور نمیکنم اون پسر آروم و سر به راه همچین کاری کنه."
-"درسته اقای هوانگ اصلا بهش نمیاد ولی جیسونگ آدمی که همیشه جلوی دیگران نشون میده نیست...اون اسیب پذیره..."
-"صبر کن... اون پسرایی که راجبش میگی همونایی بودن که داشتن تورواذیت میکردن؟"
فلیکس به ارومی سرشو تکون داد و لحظه ایی بعد لبخند خوشحال هیونجین رو دید
-"پس حقشون بود!"

فلیکس خندید و زمزمه وار گفت:"اونا دیگه مهم نیستن. نظرت چیه بریم بستنی نسکافه ایی بخوریم با کیک توتفرنگی؟"

هیونجین نگاهی به پسر انداخت و لبخند گرمی زد:"تو این سرما مطمئنی میخوای بستنی بخوری؟"
-"اهوم.. خوش میگذره باور کن"
-"اوکی ولی اگه من بازم سرما خوردم خودت باید بیای پرستاریم!"
فلیکس که از خداش بود بلند خندید و هیونجین محو لبخند های دلنشین پسرک شد.
-"حتما اقای هوانگ... ازتون جوری مراقبت میکنم که دلتون بخواد همیشه مریض بشین"
-"ولی من همین الانشم به عشق تو مریضم لی فلیکس..."

پسرک نتونست جلوی خنده هاشو بگیره. نیشگون کوتاهی از بازوی مرد گرفت و باعث شد هیونجین اخم هاش به طرز شیرینی توهم بره.

-"اخ اخ درد گرفتت"
هیونجین غر زد تا اینکه فلیکس زمزمه کرد:"انقدر دراماکویین نباش. حرفایی که میزنی خجالت اوره"
هیونجین شونه ایی بالا انداخت و قدمی سمت در خروجی برداشت:"اخرش میای بریم کافه یا نه؟"
فلیکس با سرعت سمت مرد دویید و انگشت هاشو لای انگشت های گرم مردش حلقه کرد.
-"بریم"

****

-"کجا میریم مینهو؟"
صدای گرفته جیسونگ باعث شد مینهو زمزمه کنه:"جایی که هروقت غمگینم بهم آرامش میده"
دقیقه ایی بعد جیسونگ خودشو رو به روی تپه سرسبز و پر از گل های سفید رنگ بابونه دید.

ناخوداگاه لبخند زد و با قدم های سریع به سمت تپه های سرسبز حرکت کرد
-"خدای من...اینجا شبی به بهشته..."
مینهو لبخند زد و با انگشتش به جلوی جیسونگ اشاره کرد:"اونجا رو! کمی جلو تر گندم زاره! میخوای بریم اونجا؟ وقتی غروب میشه خورشید خیلی زیباتره!"

جیسونگ نگاهی به مرد انداخت و با لبخند پر هیجانی بدون اینکه چیزی بگه با همون لباس زیبای باله که تنش بود، سمت گندم زار حرکت کرد.
مینهو پشت سر پسر قدم برداشت و خوشحال بود از اینکه جیسونگ از این دشت خوشش اومده.
چتر توی دستاشو فشرد و سمت جیسونگ حرکت کرد.

بالاخره یک درخت بزرگ و سبز گیر اوردن که سایه بزرگی داشت.
مینهو به راحتی چتر مشکی رنگشو کنار گذاشت و زیر درخت دراز کشید.

ولی جیسونگ مثل فرشته ها لا به لای گندم زار قدم میزد و زیر آفتاب میچرخید.
مینهو با لبخند عمیقی به زیبایی پروانه آبی رنگش میون اون همه گندم های طلایی خیره شده بود.

ترکیب قشنگی بود...غروب خورشید و رقصیدن آرورای قشنگش بین گندم زار، ترکیب بهشتی ایی پدید اورده بود.
انگار جیسونگ انقدر غمگین بود که با رقصیدن زیر سقف آسمون داشت حالشو بهتر میکرد.

کم کم برگ های نارنجی رنگ افرا از بین برگ های سبز روی صورت مینهو فرود اومدن.
مینهو با حس زبری اون برگ ها روی صورتش لبخند زد.
مینهو عاشق طبیعت بود.
دقیقه ایی بعد پروانه آبی رنگش بهش نزدیک شد و به تقلید از مینهو کنارش دراز کشید.

جیسونگ غمگین بود ولی داشت لبخند میزد‌
رقصیدن زیر غروب تفتاب براش شیرین ترین تجربه بود.
عاشق منظره رو به روش بود... چه چیزی بهتر از بودن کنار مینهو اونهم در این دشت پر از بابونه و گندم زار؟
مگه پاییز نبود؟ پس چرا انقدر این منطقه سرسبز بود؟

چشم هاشو بست و همراه نسیمی که نوازشوار به صورتش میخورد نفس میکشید.
مینهو نگاهی به نیم رخ زیبای سنجاب کوچولوی کنارش انداخت و زمزمه کرد
-"حالت بهتره؟"
جیسونگ بدون اینکه چشم هاشو باز کنه جواب داد:"اهوم...بهترم"
-"برای من شدن چه حسی داره؟"
جیسونگ با شنیدن این حرف از بین لب های مینهو، چشم هاشو به آرومی باز کرد.‌ سرشو سمت نیم رخ مرد برگردوند و لبخند کوتاهی زد
-"حسش؟ مثل این میمونه که یه مورفین قوی بهت تزریق میشه..."

مینهو خندید و متقابلا سرشو سمت پسرک موآبی برگردوند.
حالا لب هاشون دقیقا رو به روی هم قرار داشت.
-"میدونی چرا بهت میگم روح آبی من؟"
جیسونگ متعجب چند بار پلک زد:"نه اقای لی"

-"دلیلش دست های سردیه که فقط با گرفتن دست های تو گرم میشه، دلیلش نفس هامه، وقتی به اقیانوس چشمات نگاه میکنم دلم میخواد توش زندگی کنم... دلیلش لبخندیه که فقط با دیدن تو گوشه لبم میشینه..چون تو به جسم پیر من روح میبخشی"

دستشو نوازشوار روی موهای جیسونگ کشید و با لبخند گرمی ادامه داد:" به شیرین ترین دلیلش اشاره نکردم نه؟ تپشای قلبمو میگم.. قلبی که با حس لبای خیست رو لبای نیمه بازم ی تپش جا میندازه. تو باعث تک‌تک تغییرات منی پروانه آبی. یجوری که اگه یک روز نباشی، چیزی از آدمی که ساختی نمیمونه؛ همه اینا وابسته به بودنته"

پسرک لبخند آسوده ایی زد. جیسونگ خیسی سبزه های نم دار رو زیرش حس میکرد.
بوی خوش سبزه های خیس از شبنم و خاک بارون خورده همراه با عطر قهوه بدن مینهو، براش آرامش بخش ترین مسکن بود، مخصوصا شنیدن حرف های مرد با صدای لطیف و ارومش.

جیسونگ خودشو تو اغوش مینهو کشید و حین اینکه بغض دردناکشو قورت میداد زمزمه کرد.
-"امید داشتم مسابقه رو ببرم تا بتونم با جایزش مامانمو بستری کنم ولی حالا میبینم که شکست خوردم...تنها کسی که الان حس میکنم میتونه بهم بی اندازه امید بده شمایی اقای لی..."

بغض عجیبی به گلوی مینهو چنگ انداخته بود. چطور میتونست به اون پسر بگه چقدر خودخواهه که قرار نیست تا اخرش در کنارش بمونه؟
چطور باید بهش میگفت قراره روزی ترکش کنه؟

-"اکه روزی نباشم و نتونم تا ابد امیدت باقی بمونم چی؟"
جیسونگ با شنیدن این حرف از بین لب های مینهو تلخندی زد:"اگه روزی نباشی پروانه آبیت بال هاش پاره میشه... رنگش خاکستری میشه...چشمای اقیانوسیش به رنگ‌تاریکی شب میشه...طعم گیلاسی لباش به تلخی زهر میشه...پس هیچ وقت حرف نبودنت رو نزن مینهو..."
ثانیه ایی بعد، حین اینکه اشک هاش روی گونه های سفیدش جاری شده بود انگشت هاشو روی صورت مینهو کشید و ادامه داد:"من قبل از تو هیچ دینی نداشتم، اما حالا خدایی رو میپرستم که تو چشم های سیاه توئه"
_________

لباس باله جیسونگ مخصوص مسابقه


________

سلام قلبای آبی💙خوبین؟ بنده یه کم دستام میلرزه و نمیتونم درست تایپ کنم پس جواب دادن به نظراتتون یه کم دیر شده:( سعی میکنم زودترجواب بدم.
شنیدم خیلی جاها برف اومده:)))
شماهم که دونه برف های قشنگ منین. وقتی اینجاهم برف اومد یادتون افتادم و کلی ذوق کردم. داشتم به این فکر میکردم اگه شما دونه برف های من نبودین چطور قرار بود زندگی تکراری من بگذره؟
به هر حال خیلی خوشحالم الان شما اینجایین. کنار من و تو قلب من")
ووت فراموش نشه مهربونا. منتظر نظراتتون هستم امیدوار با دست های بفاک رفته ام بتونم زود تر جوابتونو بدم😂😭

Continue Reading

You'll Also Like

283K 51.2K 49
جونگ کوک حتی تصورش هم نمی‌کرد زندگیش اینجوری بشه🍷✨ *** Couple:Vkook-Sope-Hopemin genre: Romance- Supernatural...
663 91 5
ترکیب بوی شیرین و ترش ... چه حسی داره اگه کسی که عاشق رایحش شده بودی همکلاسیت باشه ... و بعد خیلی وقت ها بفهمی همون آدم سولومیت حقیقی توعه :) و بع...
22.2K 3.8K 71
"venom" •اسم جالبیه نه؟ ودر عین حال اسم ترسناک برای همه هست، اون کی میتونه باشه یعنی؟ درسته لی مینهو ملقب به "venom " کسی که صاحب بزرگترین باند مافیا...
104K 21.9K 69
ترجمه ای‌یو 'ددی' از Honeyminbin ✨؛ • با حضور هر هشت عضو استری‌کیدز ⁦⁦⁦ • ژانر : کمدی ، رومنس، +18 ⚠️ اگر از شوخی‌های کثیف، کرینجی، +۱۸ خوشتون نمیاد،...