عشق پنهان

By army_bts_nazii

118K 14.9K 5.2K

وقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب... More

عشق پنهان (سخن😁)
part 1
part 2
خبر فوری ❗
part 3
part 4
part 5
paet 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part 45
part 46
part 47
part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
part 53
part 54
part 55
part 56

part 26

2.2K 232 100
By army_bts_nazii

ویو اعضا

منجر کای: پسرا حاضرین؟

نامجون نگاهی به اعضا که همشون آماده بودن کرد تا خواست دهنشو باز کنه بگه که حاضرن ولی تو یه آن متوجه نبود جیمین شد سری به نشونه تاسف تکون داد
نامجون:ما حاضریم ولی جیمین نیست

منجر کای : اوکی منتظر میمونیم تا بیاد بعدش میریم به محل فیلم برداری راستی کارگردان نقشه های براتون داره هاااا حواستون باشه نبازید

نامجون لبخندی زد و با گفتن باشه بحث رو تموم کرد

منجر نگاهی به ساعت کرد و با نگرانی لب زد
منجر کای: بهتره یه سر به جیمین بزنم دیرمون میشه!
تا خواست قدم از قدم برداره که جیمین وارد اتاق شد
منجر کای:اوووه بالاخره اومد
با حرف منجر ، اعضا به سمت در برگشتن که جیمین رو دیدن ولی کاش بر نمیگشتن چون همشون یه دور دیگه عاشق شدن
جوری داشتن نگاهش می‌کردن که انگار الهه ای وار  اتاق شده
زیبایی عشقشون برای قلب عاشق اونا خوب نبود
اگه محدوده ای نبود اگه حدحدودی نبود الان جوری اونو میبوسیدن و میپرستیدن که هیچ الهه ای همچون پرستشی ندیده باشه

جیمین زیر نگاه های اعضا ، معذب جلو اومد
با شرمندگی لب زد

جیمین: معذرت می خوام بازم دیر کردم ولی دیگه آخرین بار بود
منجر کای: دیگه عادت کردیم به این ویژگیت

بعد هم غش غش خندید که جیمین اخمی کرد طبق عادتش یه تای ابروش رو بالا انداخت
جیمین: الان مثلا دستم انداختی
کای سرفه ای کرد و بدون نگاه کردن به جیمین سیع کرد زیاد عصبیش نکنه

منجر کای: چیزه بریم محل فیلم برداری

کای نگاهی به اعضا که چند دیقه بود که زل زده بودن به جیمین انداخت

منجر کای: پسرا ، پسرااااا

با صدای بلند کای که انگار از عالم رویا در اومده بودن برگشت طرف کای و لبخنده ضایع ای زدن که کای با گفتن بریم راه افتادن


کارگردان :خب تو این بازی قراره برای هر کدوم یه ماموریت داده شه که هر کی کامل انجامش بده برنده میشه
کوک : که اونم منم
کارگردان: اون دیگه آخر بازی مشخص میشه جونگوک شی
جین:ماموریت هامون چین؟
تهیونگ: جاسوس هم داریم ؟
کارگردان: بله حتما جاسوسی داریم ولی خوب برای پیدا کردن جاسوس سر نخ هایی وجود داره که باید پیداش کنید و نباید بزارین توست افراد جاسوس لمس بشین، همین طور تو این منطقه اشیا هایی جاساز شده که برای کسب امتیاز باید جمع کنید
جیهوپ: وااااااو چه جالب
کوک : اووووو می خوام سریع بازی کنم
کارگردان : اول مکنه لاین برای کوک مامورتش جمع کردن پارچه های رنگی تو منطقه هستش برای تهیونگ چوب های رنگی و برای جیمین گل های بابونه
همشون با شنید ماموریت جیمین لبخنده بزرگی زدن آخه کدوم گلی دنبال یه گل دیگه میگرده
جیمینیشون خودش یه پا گل دیگه
ولی با دیدن دوربين هایی که داشتن فیلم ضبط میکردن آروم آروم لبخند هاشون رو  جمع کردن و برای اینکه بیشتر ضایع بازی در نیارن حواسشون رو به ماموریت ها دادن
کارگردان : و هیونگ لاین شما باید دنبال نوت های کمک برای پیدا کردن جاسوس باشید
همه فهمیدن ؟
با تاکیدی که از اعضا گرفت لبخندی زد
کارگردان:خب پس شروع کنید

( قسمت ۱۴۵ ران بی تی اس رو دیده باشید متوجه میشد چه نوع بازیه )

هر کدوم طرفی پخش شده بودن داشتن دنبال سرنخ میگشتن
نامجون دستاش رو پشت کمرش قفل کرده بود راه می‌رفت که چشمش به گل های بابونه ای افتاد که قراره بود جیمین جمعش کنه پس سریع اون هارو برداشت و دنبال بقیه گل ها گشت
کلا سرنخ و نوت رو به چپش گرفت و دنبال گل برای جیمین میگشت
گل هایی رو که پیدا می کرد رو زیر کمربند هانبوکش میزاشت

وقتی داشت خیلی ریز دنبال گل ها می‌گشت چشمش به جیمین که با اون هانبوک صورتی و سفیدش زیبا تر از همیشه شده بود افتاد لبخند بزرگی زد ولی با یاد آوری دوربین ها و فيلمبردار هایی که اونجا بود لبخندش رو کوچیک کرد تا زیاد جلب توجه نکنه آروم صداش زد که توجه جیمین بهش جلب شد و که با خنده پبش نامجون قدم برداشت

جیمین:اوه هیونگ چیزی پیدا کردی ؟؟؟

سری به نشونه نه تکون داد و با همون لبخند کوچیکی کا سیعی داشت بزرگ نشه بهش نزدیک شد

نامجون: چیزه گل هاتو پیدا کردم

جیمین با دیدن گل ها لبخنده بزرگی زد نامجون دقیقا مثل رویای جیمین بود که همیشه داخل اون ازش محبت و عشق میدید
با فکر به رویاهاش لوپاش تو یه ثانیه گل انداخت که نامجون می تونست برای این همه کیوتی و زیبایی  همونجا جون بده
جیمین گل هارو از دست نامجون گرفت کنار بقیه گل هاش که تو دست دیگش بود گذاشت

جیمین:ممنونم هیونگ
نامجون :خواهش می کنم عز... جیمین
جیمین: واااااااای اونو

نامجون با داد ذوق زده جیمین به طرفی که نگاه می کرد برگشت با دیدین اسب کوچیکی که تو حسار بود با خودش گفت
' نه تنها خودش کوچیک و کیوته بلکه از چیزای کوچیک و کیوت هم خوشش میاد ریلی ، خداااااااا دارم به خاطرش میمیرم '

بعد کلی بازی با اون اسب کوچیک جیمین با گفتن اینکه میره یه جا دیگه رو بگرده از نامجون جدا شد

جیهوپ وارد کلبه ای که احتمال میداد چیزی داخلش پیدا کنه شد کمی گشت که با ورود جیمین نگاهش رو به اون داد

جیمین:کمک می خوای

جیهوپ:اووووه جیمین ، تو بهترینی ،آره تو نوت قبلی گفته بودن اینجا یه چیزی هست من اینور گشتم فقط اون سمت مونده

همون طور میگشتن که جیهوپ سمت در رفت تا شاید بیرونش چیزی پیدا کنه که با دیدن افرادی که اومده بودن بگیرنش با داد بلندی که به جیمین هشدار بده و با برداشتن کفشش بدون پوشیدنش پا به فرار گذاشت که باعث شد جیمین بیرون بیاد و به خاطر کار جیهوپ غش غش بخنده ولی وقتی دستش گرفته شد خندش محو شد و نگاهش رو به آدمای سیاه پوش مثلا خلافکار افتاد و با دست آزادش تو پیشونیش کوبید

جیمین: من چه جوری باید از دست شما خلاص شم

🥷: خب جیمین شی باید منتظر بمونی تا یکی از اعضا بیاد تا نجاتت بده تا اون موقع تو اسیر مایی

تا خواست جواب اون مرد رو بده که چشمش به تهیونگ افتاد که خیلی ریلکس داشت برای دوربين حرف می‌زد و اصلا حواسش به اطرافش نبود پس قبل از اینکه توسته افراد جاسوس دستگیر نشده سریع صداش کرد

جیمین: تهیونگاااااا فرار کن اونا اینجاااااان

تهیونگ که با شنیدن صدای جیمین و دیدن اون آدما خواست فرار کنه ولی با دیدن جیمین که بین اونا بود رگ غیرتیش و شجاعتش زد بیرون ،
از بین اون آدما با بدبختی و کلی جفتک پرت کردن بالاخره در رفت و با گرفتن دست جیمین با هم دیگه فرار کردن

کمی که دور شدن نگاهی به پشت سرشون کردن جزء فيلمبردارو صدابردار و دو تا استف کسی نبود لبخندی به دور بین زدن و با افتخار نگاهی به هم دیگه کردن که تهیونگ با دیدن گل تو دستم های جیمین یادش اومد براش گل پیدا کرده بود پس با گفتن اینکه منتظر بمونه رفت

بعد چند دیقه با گل برگشت و از بالای پله ها با وقار که دقیقا اون رو مثل یه شاهزاده می‌کرد پایین اومد

تهیونگ: پرنس پارک براتون گل های بابونه ای که دوست دارین آورده ام به زیبایی شما نمیرسد ولی لطفا به پذیرید

جیمین با عشق تمام به تهیونگ و حرف هاش گوش می‌کردو با هر کلمه ای که میشنید پروانه های تو شکمش بیشتر بال میزدن
دستش رو جلو برد تا بگیره ولی تهیونگ دستش رو گرفت و خودش گل رو بین دستاش گذاشت ولی جدا نشد بعد چند ثانیه به خودش اومد و سریع فاصله گرفت انقدر نزدیکی به جیمین برای قلب عاشقش زیادی خطر ناک بود

بعد از ساعت ها فیلمبرادی بالاخره یه قسمت دیگه از ران بی تی اس ضبط شد

با اتمام کارشون به کمپانی برگشتن تا برای مصاحبه آماده باشن
خسته بودن جوری که اگه ولشون می‌کردن وسط راهرو می‌خوابیدن ولی حیف که نمیشد تنها بخش خوشحال کننده ماجرا این بود که آخرین فيلمبرداری بود و دیگه می تونستن برن خونشون

داخل اتاق مصاحبه بودن و به ترتیب نشسته بود با اومدن مجری مصاحبه شروع شد
سوال پرسیده میشد و جواب داده می‌شد
ولی در این بین جیمین زیر نگاه های مجری معذب بود حس می‌کرد میتونه تا عمق وجودش رو ببینه پاهاش رو کمی به هم نزدیک کرد تا یکم فاصله بین خودش و مجری باشه ولی مجری خودش رو کمی طرف جیمین کشید تا بیشتر نزدیکش بشه
جیمین معذب تر از قبل پاش رو روی پاش انداخت داشت کم کم حالش زیر نگاه های کثیف اون عوضی بد میشد و خدا خدا می‌کرد زود تر این مصاحبه تموم شه برای اینکه بیشتر حالش خراب نشه سرش رو پایین انداخت تا نگاه های اون عوضی روی خودش نبینه
و در طرف دیگه اعضایی بودن که دیگه داشتن به سیم آخر می‌زد اون حرومزاده عوضی چه طور جرعت می کنه با چشمای هرزش به عشقشون نگاه بکنه
کوک که دیگه نتونست تحمل کنه خواست سمت مجری حمله کنه که جیهوپ دست مشت شدش رو سریع  روی رون کوک گذاشت و مانع از هر اتفاقی که ممکن بود بیوفته شد
کوک نگاهی به دست مشت شده جیهوپ انداخت که از فشار زیاد داشت رو به سفیدی می‌زد
تهیونگ که بالا سر  جیمین بود وقتی مجری با نگاه کردن به جیمین لبش رو با یه پوزخند گاز گرفت پاش رو محکم به زمین فشار داد تا از همون بالا نپره سرش و نکشتش
نامجون که حس کرد حال جیمین خوب نیست و ممکنه مثل اون روز حمله عصبی بهش دست بده خودش رو سمت جیمین کشید ، جوری که کامل بهش چسبیده بود وقتی جین و یونگی حرکت نامجون رو برای آروم کردن جیمین دیدن نفسی راحت کشیدن
نامجون دستش روی رون جیمین گذاشت و کمی فشار داد و مجری با دیدن نامجون و چشمای وحشیش کمی عقب گرد کرد و خودش رو جمعُ جور کرد
و تو اون همه تنش و عصبانیت و حرس خوردن اعضا این جیمین بود که با حمایت نامجون جوری آروم شد که حتی برای خودش هم عجیب بود ولی خب اینه قدرت عشق مگه نهههههههه

با اشاره سوسکی که یونگی به منجر کای کرد
مصاحبه در کمترین زمان تموم شد و اعضا بدون کوچیک ترین توجهی به مجری از اون اتاق بیرون زدن و سمت اتاق استراحت رفتن
با نگاه های مطمعنی به جیمین سیعی کردن بهش قوت قلب بدن تا حس بدی پیدا نکنه

داخل اتاق استراحت بودن تا کمی که شده خستگی هاشون در بره و راهی خونه بشن

منجر ها میرفتن و می اومدن وسایل هایی رو جابه جا می‌کردن و با ورود منجر سو و اشاره که بهشون کرد متوجه شدن که یه بدبختی دیگه تو راه دارن
ولی وقتی اشاره کرد همتون نمی تونستن همشون بیرون برن چون واقعا شک برانگیز بود
پس یونگی با فکری که به‌ سرش زد سمت جیمین چرخید
یونگی:جیمینا میشه یه لطفی بهم کنی؟
جیمین:البته هیونگ
یونگی:میشه بری استودیو من ببینی در اتاق رو قفل کردم یا نه؟
جیمین با وجود خستگی جسمیش و روحیش
نتوست دست رد به سینه عشقش بزنه پس با گفت باشه ای از اتاق خارج شد

چون استودیو یونگی سه طبقه بالا بود پس حدودا ۵ دیقه وقت داشتن

با خارج شدن جیمین منجر سو وارد تاق شد ودر رو پشت سرش بست
جین که با دیدن منجر اعصابش خراب شد با خشم از بین دندوناش غرید
جین : چیییی مممیخواای؟
منجر سو خنده کوتاهی کرد و با پوزخندی واضح لب زد
منجر سو : شنیدم امروز بهتون زیادی خوش گذشته ، روز شیرینی داشتین ، گفتم یکم بهش تلخی بدم خودتون که میدونید شیرینیِ زیاد ضرر داره و منم که نمی خوای آسیبی بهتون برسه میدونید که ...
جیهوپ:حرومزاده عوضی

.  ‌.  .




_____________________________

جیمینی که اعضا با دیدنش از خود بی خود شدن😍


سلااااااام بارونکاااااا 😍😘

چی شددددد🍃😬
اوکی ولی این پارت شبیه لیمو شیرین نبود ؟🍋
اولش شیرین و خوشمزه میشه ، رفته رفته مزش عوض میشه و در آخر مزه زهر مار میده

یعنی منجر سو باز چه نقشه هایییی داره و می خواد چی کار کنه این عوضی ؟؟🤬😑

راستی اون مصاحبه رو یادتون کا مجری بی شعور مثل چی زل زده بود به جیمین و اذیتش میکرد؟هربار میبینمش اعصابم خراب میشه دلم می خواد پارش کنم  😤😡🤬

خووووووب اینم از این پاااااااات

فعلا تا پارت بعدی😁🥰
وت و کامنت یادتون نره
💜💜💜💕💕💕💜💜💜💕💕💕💜💜💜💕

۲۰۰۸ کلمه

Continue Reading

You'll Also Like

309K 38.3K 52
Vkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواس...
34.3K 3.1K 34
عشق مثل لیسیدن عسل از لبه‌ی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای...
5.5K 767 9
𝐌𝐢𝐥𝐤𝐲 𝐭𝐞𝐚 __________________𑁍________________ تهیونگ و جونگ کوک زوجی که حدود یک ساله باهم ازدواج کردن و عاشقانه همو دوست دارن اما مدتیه که ا...
79.6K 11.4K 34
༆𝐂O𝐌𝐏𝐋𝐄𝐓𝐄𝐃༄ 《 _از جونم چی‌ میخای جئون؟؟ من فقط یه بتای کوفتیم!! +پس چرا رایحه داری؟ 》 چی‌میشه اگه تاوان اشتباه پدر رو پسر پس بده؟ کاپل : جیکو...